آزادی سیاسی(قسمت چهارم)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

نوع دیگری از آزادی، آزادی سیاسی است که ظهور و بروز آن بیشتر در جامعه است و به اصطلاح وجود آن در جامعه جایگاه مردم را در ارتباط با حکومت بیشتر تبیین می‌کند. قدرت نظارت بر حکومت، اعتراض بر بعضی از تصمیمات، آزادی بیان و … همه و همه را طفیلی آزادی سیاسی می‌توان دانست.

البته آزادی سیاسی معمولاً به معنای مجاز بودن مردم و افراد جامعه در گفتار و نوشتار علیه بعضی از اقدامات دولت است و این دو را از مهمترین موارد، خواست‌های محافل می‌دانند لذا آزادی تا محدوده دفاع از عملکرد دولت را آزادی سیاسی نمی‌دانند؛ چون هر حکومتی از این نوع آزادی استقبال می‌کند و مطلوب هر حکومتی است گرچه حکومت علی علیه السلام را باید از این قاعده مستثنی کرد.

آزادی سیاسی به معنای واقعی خود، ارزشی است که تحقق عملی آن، جز در سایه باور عمیق دولتمردان و برخورداری آنان از ویژگی‌های تربیتی و روحی خاص میسر نخواهد بود؛ زیرا احترام به آزادی مردم امری نیست که با هر طرز تفکری و هر روحیه‌ای و اخلاقی سازگاری داشته باشد. بدون پیش نیازهای لازم آزادی سیاسی هیچگاه در جامعه تحقق پیدا نمی‌کند و لذا زمینه‌های آن را هم مردم و هم دولتمردان باید در خود به وجود بیاورند.

در حوزه بحث، آزادی سیاسی را می‌توان در بخش‌های زیر تقسیم بندی کرد:

۱ – آزادی اندیشه

۲ – آزادی عقیده

۳ – آزادی بیان

۴ – آزادی عمل

وقتی مشاهده می شود در یک دوره دولت مردمی صدها افترا و دروغ بر حکومتی بسته می شود موضوعی است فرا تر از آزادی که نیاز است در عین مجاز دانستن انتقاد از سیاه نمایی علیه یک دولت جلوگیری شود و  انصاف را فرهنگ سازی کرد.در دولت های  دینی و مبنتی بر اسلام انتقاداز عملکرد دولت حرکت به سمت جلو است نه ترویج دروغ و افترا در بین مردم به اسم آزادی. اصولاً همانطور که توضیح داده شد، این آزادی‌ها زمانی میسر است که کارگزاران را میکروب نخوت و بزرگ بینی بیمار نکرده باشد و کارگزار حکومتی به خود به عنوان عقل کل نگاه نکند. در غیر این صورت انتظار استبداد و جدایی مردم از حکومت می‌رود. از طرفی ساده زیستی و تماس مستمر با مردم باعث برقراری حکومت مردمی می گردد. رهبر انقلاب در بیانی در شرافت دولت نهم می فرمایند:شرافت شما در همسطح بودن با ملت ،ساده زیستی و تماس و انس مستمر با مردم است و تجلی عملی این خصوصیات در رفتار رئیس جمهور و هیأت دولت باعث جلب اعتماد بیشتر مردم و ریشه کن شدن بلای اسراف و اشرافی گری می شود.

حضرت علیه السلام در این خصوص می‌فرماید: وان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناش ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر[۱] یعنی: در دیده مردم پارسا، زشت‌ترین خوی والیان این است که در مورد آنان گمان فخردوستی و بزرگ فروشی رود و کردارشان به حساب کبر و خودخواهی گذاشته شود.


[۱] – نهج البلاغه – خطبه ۲۰۷

مطالعه بیشتر:

 آزادی (قسمت اول)

 آزادی ( قسمت دوم)

آزادی (قسمت سوم)

Network marketing

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

multi-level یا همان بازاریابی شبکه ای بی شک جزئی از Network marketing است، البته باید توجه کرد که معمولاً افراد، بازاریابی شبکه ای را با رویه هرمی اشتباه می گیرند.

برای دانلود کامل مقاله اینجا را کلیک کنید.

جبرئیل یا روح خدا (قسمت پنجم)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در آیه ای از قرآن کریم این گونه آمده است که ” فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویاً” ” در این هنگام ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسان کامل بی عیب و نقص و خوش قیافه بر مریم ظاهر شد”[۱]

تقریباً تمام مفسران معروف، روح را در اینجا به جبرئیل فرشته بزرگ خدا تفسیر کرده اند ، و تعبیر ” روح ” از او بخاطر آنست که روحانی است و هم وجودی است حیاتبخش ، چرا که حامل رسالت الهی به پیامبران است که احیاء کننده همه انسانهای لایق می باشد و اضافه روح در اینجا به خدا دلیل بر عظمت و شرافت این روح است ، که یکی از اقسام اضافه، اضافه تشریقیه است.

ضمنا از این آیه استفاده می شود که نزول جبرئیل مخصوص پیامبران نبوده البته به عنوان وحی و آوردن شریعت و کتب آسمانی منحصراً بر آنها نازل می شده  ولی برای رساندن پیام های دیگر ” مانند پیام فوق به مریم “مانعی ندارد که با غیر پیامبران نیز روبرو شود.

در آیات ۱۹ الی ۲۱ سوره تکویر خداوند می فرماید :”یقینا این قرآن کلام فرستاده بزرگواری است ( جبرئیل امین) که از سوی خداوند برای پیامبرش آورده “انه لقول رسول کریم”[۲]

و این پاسخی است به آنها که پیامبر صلی الله علیه و آله را متهم می کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته و به خدا نسبت داده است.

در این آیه و آیات بعد پنج وصف برای جبرئیل پیک وحی خدا بیان شده، که در حقیقت اوصافی است که برای هر فرستاده جامع الشرائط لازم است.

نخست توصیف او به “کریم” بودن که اشاره و ارزش وجودی اوست ، آری او نزد خداوند بزرگ وجودی است با ارزش و با اهمیت.

سپس به اوصاف دیگر او پرداخته ،و درآیه ۲۰ سوره تکویر می افزاید:”او صاحب قدرت است ، و نزد خداوند صاحب عرش مقامی والا دارد””ذی قوه عند ذی العرش مکین”[۳]

“ذی العرش” اشاره به ذات پاک خداوند است، گرچه او صاحب تمام عالم هستی است ولی از آنجا که عرش خواه به معنی عالم ماوراء طبیعت باشد ، و یا مقام علم مکنون خداوند ، اهمیت بیشتری دارد، او را به صاحب عرش بودن توصیف کنند.

تعبیر به “ذی قوه” یعنی صاحب قدرت درباره جبرئیل به خاطر آنست که دریافت چنین پیام بزرگ و ابلاغ دقیق آن قدرت و نیروی عظیمی لازم است و اصولا هر رسول و فرستاده ای باید در حدود رسالت خود صاحب قدرت باشد، مخصوصا باید از هرگونه فراموشکاری در زمینه پیامی که مسئول ابلاغ آن است مبرا باشد.

“مکین” به معنی کسی است که صاحب منزلت و مکانت است، اساساً باید رسول شخص بزرگ و فرد برجسته ای باشد که بتواند نمایندگی و رسالت او را به عهده گیرد ، و کاملا مقرب و نزدیک به او باشد و مسلماً تعبیر به “عند” به معنی نزد به معنی حضور مکانی نیست، چرا که خداوند مکان ندارد بلکه حضوری مقامی و قرب معنوی است.

و چهارمین و پنجمین توصیف می گوید:”او فرمانروای فرشتگان و امین است””مطاع ثم امین”[۴]

تعبیر به “ثم” که برای اشاره به بعید به کار می رود ناظر به این حقیقت است که پیک وحی خدا در عالم فرشتگان نافذ الکلمه و مورد اطاعت است، و از همه اینها گذشته در ابلاغ رسالت خویش نهایت امانت را دارد.

از روایات استفاده می شود که گاه جبرئیل امین برای ابلاغ آیات قرآن از سوی گروه عظیمی از فرشتگان همراهی می شد و مسلماً در میان آنها مطاع بود و یک رسول باید در میان همراهانش مطاع باشد.

در حدیثی آمده است به هنگام نزول این آیات پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله به جبرئیل فرمود: ما احسن ما اثنی علیک ربک!: ذی قوه عنده ذی العرش مکین مطاع ثم امین،فما کانت قوتک؟ و ما کانت امانتک؟” چه خوب خداوند تو را ستوده است که فرموده: صاحب قدرت است، و در نزد خداوند صاحب عرش قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانروا است و امین، نمونه ای از قدرت و امانت خود را بیان کن!

جبرئیل در پاسخ عرض کرد : اما نمونه قوت من اینکه مأمور نابودی شهرهای قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصدهزار مرد جنگجو وجود داشت ،به جز فرزندان آنها ، من این شهرها را از بین برداشتم و به آسمانها بردم تا آنجا که فرشتگان آسمان صدای حیوانات آنها را شنیدند، سپس به زمین آوردم، و زیرورو کردم!

و اما نمونه امانت من این است که هیچ دستوری به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطی کرده باشم”[۵]


[۱] سوره مریم – آیه ۱۷

[۲] تکویر – ۱۹

[۳] مکین از ماده مکانت به معنی مقام و منزلت است،و به طوری که از کلمات راغب در مفردات و بعضی دیگر از مفسران استفاده می شود این ماده در اصل اسم مکان از ماده کون است ،سپس بر اثر کثرت استعمال آن را به منزله ماده فعل قرار داده و تمکن از آن مشتق شده است مانند تمسکن مه از ماده سکون است

[۴] تکویر – ۲۱

[۵] مجمع البیان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۶- همین مضمون در تفسیر الدر المثور ذیل آیات مورد بحث نیز آمده است.

مطالعه بیشتر:

فرشتگان (قسمت اول)

 چهار فرشته مقرب (قسمت دوم)

ملک الموت (قسمت سوم)

فرشتگان و جنگ بدر (قسمت چهارم)

صفات فرشتگان (قسمت ششم)

هاروت و ماروت (قسمت هفتم)

بارگذاری فایل BGL دیکشنری Babylon برای آشنایی با فرشتگان (قسمت هشتم)

رقیب و عتید (قسمت نهم)

آیا فرشتگان مونث هستند؟ (قسمت دهم)