آزادی (قسمت اول)
آزادی و مردم دو واژه قرین به هم هستند، به گونهای که هر وقت نامی از مردم برده میشود، کلمه آزادی را نیز در ذهن متبادر می کند و هست و نیست آن در واقع همه ارزشهای حضور مردم را در جامعه و نیز جایگاه او را تعریف میکند. در این فصل بر آنیم تا به دلیل اهمیت آزادی و مردم، تعریفی از آن را به دست آوریم و انواع آن را به صورت کلان و به اختصار توضیح دهیم، همچنین از آنجا که نظام هستی بر اعتدال استوار است حدود و ثغور آن را هم مشخص کنیم.
آزادی واژهای است دلکش و آشنا که در طول تاریخ پیدایش تمدن بشری و جوامع انسانی، به صورت های مختلف مطرح و در همه ادوار زندگی بشری به صورت مثبت و یا منفی خود را نشان داده است.
آزادی واژهای است که در همه اقشار مردم و صنوف مختلف، از کارگزاران حکومتی تا کوخ نشینان حاشیهای، و از محفل نشینان اهل دانش تا سرایندگان ادیب، و از فریاد شمشیر ظلم ستیزان تا زمزمه کنندگان پرناله در بند و بالاخره … تا صحنه جدال انگیز جراید و مطبوعات معاصر، همیشه و همیشه مورد گفتگو بوده است.
اینجا، در هر مبحثی، سخنانی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام آورده می شود تا معلوم گردد علی علیه السلام انسان کاملی است که اوج همه ارزشها را یکجا در خود جمع کرده است. همان کسی که الگوی تام و تمام آزادی خواهی و آزادی بخشی است. بیتردید او در مبحث (آزادی) تا انتهای تاریخ حرف آخر را خواهد زد.
نه تنها دیکتاتورها و مستبدان از درک حقیقت علی علیه السلام عاجزند، بلکه آزادی خواهان جهان نیز تا وصول به قلههای آزادی و آزادگی و جوانمردی او، راه زیادی دارند. باید سالیان متمادی بگذرد و جوامع انسانی پیشرفتهای قابل توجهی را به دست آورند و عرصهها و وادیهای آزادی را با پای اندیشه و عمل خویش بپیمایند تا قدرت تحلیل سیره نظری و عملی امیرالمومنین علیه السلام را به دست آورند و آنگاه بالعیان ببینند که باز هم علی علیه السلام جلودار بی بدیل آزادی است.
تعریف آزادی
آزادی، از مفاهیم بسیار مأنوس و رایجی است که میتوان از جهتی آن را از جمله مفاهیم بدیهی و روشن دانست که اگر هر کلمهای دیگر را به عنوان معرف آن داشته باشیم باز هم به روشنی و وضوح کلمه آزادی نمی تواند باشد.
ابتدا بی مناسبت نیست که نظری به تعاریف آزادی از نظر سیاسیون و علمای اندیشمند داشته باشیم، گرچه آیزابرلین در کتاب چهار مقاله درباره آزادی می گوید: تاکنون دویست تعریف در این باره مطرح شده است[۱]. لکن ما به اختصار به چند مورد بیشتر اکتفا نمی کنیم.
ارسطو: «آزادی یعنی قبول قوانین دولتهای مختلفی که به تناوب حکومت میکنند».
جان استوارت میل: «تنها آزادیای که شایستگی این نام را دارد، این است که هر کس به شیوه خاص خودش مصلحت خویش را دنبال کند، به شرطی که به مصالح دیگران آسیب نرساند. آزادی فردی غایت زندگی سیاسی است و باید از آزادی اندیشه دفاع کرد، زیرا ذهن آدمی مهمترین عامل دگرگونی و تکامل جامعه است[۲]».
هابز: «انسان آزاد کسی است که چون بخواهد کارهایی را انجام دهد که در توان و استعداد او هست با مانعی روبرو نشود[۳]».
آیه الله جوادی آملی: آزادی از نگاه اسلام را چنین تعریف می کند: «آزادی از دیدگاه اسلام، یعنی رها شدن از بردگی و اطاعت غیر خدا … پس آزادی حقیقی انسان در این است که با استغفار، خود را از بند گناهان پیشین برهاند و با ایمان و عمل صالح در زمره (اصحاب یمین) قرار گیرد[۴].
امام خمینی می گوید: «آزادی یک مسئلهای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیدهشان آزاد است، کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید، کسی الزام به شما نمیکند که حتماً باید این راه را بروید، کسی به شما الزام نمیکند که باید این را انتخاب کنی، کسی الزامتان نمی کند که در کجا مسکن داشته باشی، یا در آنجا چه شغلی را انتخاب کنی، آزادی یک چیز واضحی است[۵]».
آزادی با آنکه کلمهای است که بسیار با هیجان بر زبان میآید، لکن به خودی خود پسندیده نیست، بلکه همیشه باید در نظر داشت که آزادی از چه و برای چه خواسته میشود.
مطالعه بیشتر:
[۱] – چهارمقاله درباره آزادی – آیزا برلین – ترجمه محمد علی موحد
[۲] – جان استوارت میل درباره آزادی – شیخ الاسلامی
[۳] – رساله لوپاتان – به نقل از دانشنامه سیاسی – آشوری
[۴] – فلسفه حقوق بشر – آیت الله جوادی آملی
[۵] – صحیه نور / ج ۹ / ص ۸۵