انتخابات از نگاه امیرالمومنین علیه السلام

زمان مطالعه: 7 دقیقه

انتخاباتی که در سی سال گذشته  ایران رخ داده است انتخاباتی اختیاری و بسیار ارزشمند برآورد می شود و ترازی فراتر و متفاوت از دنیای به اصطلاح  مبتنی بر دموکراسی برجای گذاشته است ، اکنون مایلم بحثی پیرامون انتخابات و تاثیر رای مردم در انتخابات داشته باشم. بنظر می رسد با طرح انتخاب امیرالمومنین به تصدی حکومت و بررسی پیرامون آن به بسیاری از سئوالات می توان پاسخ داد. انتخاب علی بن ابیطالب علیه السلام برای خلافت داستانی بس شگفت انگیز است و صد البته آموزنده.اکنون از اینجا شروع می کنیم آیا اخذ بیعت به هر نحوی که باشد(هرچند از روی اجبار و یا اغفال) ارزشمند است، یا این که بیعت باید با اراده و آزادی همراه و از روی آگاهی صورت بگیرد؟! امیرالمومنین علیه السلام در ضمن بیعت مردم در نهج البلاغه نامه ۵۴ با آنها سخنانی دارد که روشن کننده این مطلب است.

« شما می دانید گرچه کتمان می کنید که من به دنبال مردم نرفتم آنها به سراغ من آمدند. من دست بیعت را به سوی آنان نگشودم. آنها با اصرار زیاد با من بیعت کردند. شما دو نفر از کسانی بودید که مرا خواستید و با من بیعت کردید. حقیقت این است و شما نیز به خوبی آگاهید که عموم مردم با من به خاطر زور و با متاع دنیا بیعت ننمودند. حالا شما دو نفر (طلحه و زبیر) اگر از روی میل با من بیعت نموده‌اید، باید برگردید و فوراً در پیشگاه خداوند توبه کنید و اگر از روی اکراه و نارضایی بوده یعنی در قلب خود به این امر راضی نبوده‌اید شما با دست خود، این راه را برای من گشوده و بیعت مرا به گردن خود ثابت کرده‌اید. زیرا اطاعت خویش را آشکار و نارضایی خویش را پنهان داشته اید و در کاری که هیچ اجباری نباشد، ادعای اینکه در دل از بیعت خود راضی نبوده‌اید، پذیرفته نیست. به جان خودم سوگند شما از سایر مهاجران سزاوارتر به تقیه و کتمان عقیده نیستید؛ زیرا هیچ کس در آن روز مجبور به اطاعت از من نبود، هر گاه از آغاز کناره گیری کرده بودید کار شما آسانتر بود تا اینکه نخست بیعت کنید و بعد به بهانه‌ای سر باز زنید[۱]

شهید سید محمد حسین بهشتی می گوید: «در مسائلی که بناست افراد رای خود را ابراز کنند، هر کس باید دقت کامل کند تا نظر صحیح را برگزیند و از آن دفاع کند و به اندازه‌ای که ممکن است آن را توضیح دهد. سپس اقدام به رای گیری شود. اگر نتیجه آرا بر خلاف او بود و در اقلیت قرار گرفت، نظر اکثر باید بپذیرد و تسلیم شود و حتی همکاری صمیمانه کند، نه اینکه خویش را در نقطه مقابل قرار دهد و کارشکنی و منفی‌بافی کند. درست است که اقدام بر خلاف میل و نظر خود امری مشکل است اما مصلحت کار جمعی مقدم بر مصلحت شخصی است و باید آن را تحمل کرد تا کار پیش رود[۲]

وقتی سخن از انتخابات است، سخن از دموکراسی کامل است. یعنی هر کس در سلامت کامل به کاندیدای خود رای می‌دهد و دیگر اجبار و زور ندارد. اما شیوه‌های این انتخابات با گذشت زمان تغییر می‌یابند و با فضای زمانه، خود ایجاد کننده شیوه و نوع انتخابات می گردد. در یک زمان مردم به عنوان اصل انتخابات، به سوی نامزد خویش هجوم آورده و با بیعتشان به او رای اعتماد می‌دهند و در زمانی دیگر با رجوع به صندوق‌های رای، اقدام به انتخاب دولت خویش می‌کنند. انتخاب مرجع تقلید در طول تاریخ شیعه، نمونه نوع اول انتخابات است و تمامی انتخابات عصر فعلی نیز نوع دوم این تقسیم بندی هستند.

در انتخابات افراد برای سمت‌های مختلف، ابتدا باید کمال دقت را نمود و هیچگونه ملاحظه کاری، رفیق بازی و خویشاوندی را در انتخاب افراد دخالت نداد و تنها به مصلحت کار و لیاقت و شایستگی افراد اندیشید. اما پس از این که دقت‌های لازم بعمل آمد و با بی طرفی انتخابات انجام شد و کسانی برای سمت‌هایی برگزیده شدند، از آن پس باید آنان را با نهایت صمیمیت تایید کرد و با آنان همکاری نمود و این روش انتخاب و یا بیعت مردم، هر دو باعث تکلیف آوری مسئولین در سمت‌های دینی و دولتی خواهد شد. در خصوص گزینش حضرت امیرالمومنین علیه السلام انتخاب از نوع بیعت بوده، حضرت‌علیه السلام در این باب در ضمن خطبه هشت می فرماید: من به دنبال مردم نرفتم. آنها به سراغ من آمدند. من دست بیعت را به سوی آنها نگشودم آنها با اصرار زیاد با من بیعت کردند. حقیقت این است که عموم مردم با من به خاطر زور و با متاع دنیا بیعت ننمودند.” حال چنانچه رای دهنده‌ای با رای خود مخالفت کند دیگر جای حق دادن به شخص نیست اگر بپذیریم، آزادی عمل در انتخابات به حدی است که آزادی همه یکسان در نظر گرفته شده، دیگر جای اعتراض نیست.  چون با همان حق آزادی، می‌توانند رای ندهند. لذا بیعت شکنان در پیشگاه قانون متخلفند و می‌بایست مجازات شوند.مولا در همان خطبه ادامه می دهند “حال، شما دو نفر اگر از روی میل با من بیعت نموده اید باید برگردید و فوراً در پیشگاه خداوند توبه کنید و اگر از روی اکراه و نارضایتی بوده یعنی در قلب خود به این امر راضی نبوده‌اید، شما با دست خود این راه را برای من گشوده و بیعت مرا به گردن خود ثابت کرده‌اید.”

معنای کلام این است که رای دهنده در دو فضای متفاوت ممکن است رای بدهد که البته یا از سر میل و رغبت است که در یک فضای کاملاً باز سیاسی آزاد، این عمل انجام گیرد و یا در جو دیگری که همراه با اختناق است انجام می گیرد. یا تعارف است و یا هر چیز دیگر… در هر حال بیعت شکنان بعد از گذر زمان، در این دو حالت، مخالف با قانونند. وقتی گفته می شود میزان رای ملت است[۳] دیگر رای با میل معنا ندارد و متخلف باید برای برگشتن از رای خویش، اثبات کند که قلبش با این عمل همراه نبوده و البته این کار غیر ممکن است. وقتی به تاریخ بر می گردیم و توجیه طلحه و زبیر را برای خروج از بیعت می‌شنویم، خیلی سریع در می‌یابیم که دلیلی متقن و محکم نیست و به همین دلیل است که این استدلال زیر سوال خواهد رفت.

امیرالمومنین علیه السلام در جواب زبیر، می فرماید: زبیر خیال می کند که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل پس او اقرار به بیعت می کند[۴].

“ولی مدعی است که با قلب نبوده است، بنابراین بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.” [۵] نکته دیگر اینکه گفته شده مردم در اجبارند چرا که بیش از یک انتخاب ندارند. مثلاً اگر مردم با علی علیه السلام بیعت کردند یک نفر بود و دیگری نبود، لذا انتخاب، باز سیاسی نبوده است. در جواب مطرح کنندگان این اشکال باید گفت: گذشته از اینکه موضوع بیعت مردم با علی علیه السلام از نوع هجوم‌ (اقبال عمومی) مردم است و مصادیق آن مشروعیت بخشیدن کلیه مراجع تقلید در تاریخ تشیع با بیعت مردم از جانب خود مردم بوده است، موضوع دیگری نیز محل تامل است و  آن اینکه در بدترین شرایط همیشه دو انتخاب وجود دارد و آن اجابت از یک امر و یا امتناع از آن است. در هر عملی که به ظاهر دویی ندارد می‌توان یا پذیرفت و عمل کرد و یا امتناع ورزید و دست به کار نشد. از باب مثال در پیدایش جمهوری اسلامی که با حضور مردم عینیت یافت و قانونی گردید نباید گفت که مردم ملزم به انتخاب بودند. چون انتخاب یک چیز بود (جمهوری اسلامی) ولی بسیار ساده به نظر می رسد در انتخاب ، مقابل رای آری، یک رای (نه) نیز وجود داشت. هر صاحب رایی می‌تواند با رای (نه) مخالفت خود را آشکار و بیان کند، در هر حال درصد آراء، تعیین کننده نوع حکومت است و اگر بر فرض محال ۲/۹۸ رای دهندگان در انتخابات جمهوری اسلامی رای (نه) را در صندوق می‌ریختند، قطعاً نظام حکومتی ایران دیگر جمهوری اسلامی نبود، آنوقت می بایست چیز دیگری را انتخاب می کردند و اینگونه است که بعد از مرگ عثمان، مردم با رای آری به حضرت امیر المومنین علیه السلام، اولین انتخابات آزاد را در تاریخ اسلام رقم زدند و اگر طلحه و زبیر که در کمال آزادی رای داده‌اند بعد از رای به هر دلیل مخالفت کنند، ابتدا مکلف به استغفار و در صورت امتناع، یاغی محسوب شده و محکوم به مجازاتند.

استاد جوادی آملی در موضوع رای اکثریت سخنی دارند که تبیین کننده جایگاه اکثریت در نظام اسلامی است. ایشان می گوید:

 «انتخاب حضرت علیه السلام یکی از طبیعی‌ترین بیعتها در تاریخ خلافت اسلامی است».

 خودشان در ضمن خطبه ۳ در خصوص رای مردم و انتخاب از ناحیه قاطبه مردم چنین می گوید: «برای من روزی بس هیجان انگیز بود که مردم با ازدحامی سخت به رسم قحطی زدگانی که غذایی برسند برای سپردن خلافت به دست من از هر طرف هجوم آورند. هجوم سوختگان لب تشنه به چشمه‌های حیات بود یا انتخاب زمامدار؟ انتخاب علی بن ابیطالب علیه السلام برای خلافت داستانی بس شگفت انگیز است که هر مطلعی از تاریخ بشری با نظر همه جانبه و دقیق در آن اعتراف خواهد کرد که چنین انتخابی در هیچ یک از جوامع وجود نداشته است و گمان نمی‌رود که تاریخ حتی در آینده هم چنین انتخابی را به خود ببیند.

البته انتخاب حضرت علیه السلام کاملاً یکطرفه بود. در این انتخاب حضرت علیه السلام رغبتی نشان نداد و آنچه تکلیف ایجاد کرد، جدای از امر الهی، هجوم و نهضتی بود که برای این کار در مدینه رخ داد و به تعبیری رای اکثریت، منجر به خلافت امیرالمومنان علیه السلام گشت. در جایی دیگر خود حضرت علیه السلام وضعیت این انتخابات را چنین توصیف می فرماید: « شما دستم را (برای بیعت با من) گشودید، اما من آن را بستم پس از آن شما دست مرا کشیدید و من آن را بستم و نگاه داشتم. شما همچون شتران تشنه‌ای که در روز آب نوشیدنشان به برکه‌ها و حوض‌های آب می رسند به شدت بر من ازحام کردید که هر یک به دیگری پهلو می‌زند تا آن حد که کفشها از هم گسیخته و پاره پاره شد. رداها از دوش فرو افتاد و ضعیفان پایمان گشتند، شادی مردم از بیعت با من به جایی رسید که کودکان و نوجوانان از آن خوشحال گردیدند و سالخوردگان و پیران با پای لرزان و آهسته برای بیعت آمدند و بیمارانی که به زحمت راه می‌رفتند (راه رفتن را بر خود تحمل کرده بودند) و همچنین دختران دوشیزه با روی باز برای بیعت با من شتافتند[۶]

در اینجا قصد بررسی تاریخ را نداریم، لکن باید گفت: انتخابات حضرت علیه السلام، با اتفاق همه آرا و به استناد سخن حضرت علیه السلام «لم تکن بیعتکم ایای فلته[۷]» او اتفاقی نبوده است.

در تاریخ طبری به نقل از محمد ابن حنفیه آمده است که گفت: من پس از کشته شدن عثمان در کنار پدرم علی علیه السلام بودم. آن حضرت  علیه السلام به منزل وارد شد و اصحاب رسول الله (ص) اطراف وی اجتماع نمودند و گفتند: این مرد (عثمان) کشته شد و مردم ناگزیر باید امام و رهبری داشته باشند و ما امروز کسی را سزاوارتر از تو برای این امر نمی‌یابیم. نه کسی از تو به رسول خدا (ص) نزدیکتر است و نه کسی سابقه تو را دارد. علی علیه السلام فرمود: این کار را انجام ندهید. چرا که اگر من وزیر شما باشم، بهتر از این است که امیرتان باشم. گفتند: نه به خدا سوگند، ما دست بر نخواهیم داشت تا با تو بیعت کنیم. حضرت علیه السلام فرمود: «فقی المسجد فان بیعتی لاتکون خفیا (خفیته) ولا تکون الا ان رضی المسلمین[۸]» پس (مراسم بیعت) در مسجد باشد چرا که بیعت من مخفی نیست و جز با رضایت مسلمانان عملی نمی باشد.

مطابق سخنان امیرالمومنین علیه السلام در حکومت بر جامعه، تنها کسی حق اعمال ولایت دارد که مردم او را به این سمت برگزیده باشند و سخن از ولایت تصدی امور مسلمین است و امیرالمومنین علیه السلام
می فرماید: “مجاز به تصدی حکومت نیست مگر اینکه مورد رضایت مردم باشد”. و کسی که با رای مردم گزیده می شود موافق و مخالف ندارد همه موظف به تبعیت هستند و الا متخلفند.


[۱] – ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج البلاغه – ناصر مکارم شیرازی

[۲] – شناخت اسلام – سید محمد حسین بهشتی – ص

[۳] – از سخنان امام خمینی

[۴] – نهج البلاغه – خطبه ۸

[۵] – همان

[۶] – نهج البلاغه – خطبه ۲۲۰

[۷] – نهج البلاغه – خطبه ۱۳۴

[۸] – تاریخ المم و الملوک – محمد ابن طبری ج ۱۷ – ص ۱۱۷

دسته‌بندی نشده

اراده مردم در پیروزی و حاکمیت

زمان مطالعه: 6 دقیقه

 حکومت اسلامی هیچگاه بدون خواست و اراده مردم محقق نمی‌شود و تفاوت اساسی حکومت اسلامی با حکومت‌های جابر در همین است که حکومت اسلامی حکومتی مردمی است و بر پایه زور و جبر نیست. بلکه بر اساس عشق و علاقه مردم به دین و حاک اسلامی صورت می پذیرد و هر چه مردم از اتحاد و همبستگی و الفت الهی بهره بیشتری برده باشند، حکومت اسلامی نیز استوارتر می‌شود و در رسیدن به اهدافش موفق‌تر است و هیچگاه نباید تصور نمود که اگر مردم با حکومت اسلامی نباشند و اگر مومنان راستین کمر همت نبندند، خداوند حکومت اسلامی را برپا می‌دئارد. باید دانست که نعمت الهی و فیض و رحمت خداوند وقتی به ملتی می رسد که خود آنان خواهان سعادت خویش باشند و به یاری دین خدا بشتابند. چنانکه در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده و می فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بالنفسهم[۱]». یک قانون کلی و عمومی را بیان می کند. قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشداردهنده. این قانون که یکی از پایه‌های اساسی جهان بینی و جامعه شناسی در اسلام است به انسان می گوید: «مقدرات هر کس قبل از هر چیز و هر کس در دست خود او است و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام، در درجه اول به خود آنها بازگشت می کند. شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثیر اوضاع فلکی و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد. آنچه اساس و پایه است این است که ملتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیشرو باشد و یا به عکس. خودش تن به ذلت و زبونی و شکست بدهد. حتی لطف خداوند یا مجازات او بی‌مقدمه، دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت بلکه این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونی آنها است که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می سازد. به تعبیر دیگر این اصل قرآنی که یکی از مهمترین برنامه‌های اجتماعی اسلام را بیان می کند به ما می گوید هرگونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هرگونه پیروزی و شکستی که به قومی رسید از همینجا سرچشمه می‌گیرد. بنابراین آنها که همیشه برای تبرئه خویش به دنبال عوامل برونی می گردند و قدرتهای سلطه گر و استعمارکننده را همواره عامل بدبختی خود می شمارند، سخت در اشتباه‌اند چرا که اگر این قدرتهای جهنمی پایگاهی در درون یک جامعه نداشته باشند، کاری از آنها ساخته نیست. مهم آن است که پایگاه‌های سلطه گران و استعمارکنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم تا آنها هیچگونه راهی برای نفوذ نداشته باشند. آنها به منزله شیطانند و می دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانی که عبادالله مخلصین هستند راه ندارد. او تنها بر کسانی چیره می‌شود که پایگاهی در درون وجود خود برای شیطان ساخته‌اند. این اصل قرآنی می گوید: برای پایان دادن به بدبختی‌ها و ناکامی‌ها باید دست به انقلابی از درون بزنیم. یک انقلاب فکری و فرهنگی و یک انقلاب ایمانی و اخلاقی و به هنگام گرفتاری در چنگال بدبختی ها باید فوراً به جستجوی نقطه‌های ضعف خویشتن بپردازیم و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوی حق، از دامان روح و جان خود بشوئیم. تولدی تازه پیدا کنیم و نور و حرکتی جدیدی را بجوییم تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکست‌ها را به پیروزی مبدل سازیم. نه اینکه این نقطه‌های ضعف را که عوامل شکست است در زیر پوشش‌های خودخواهی مکتوم بماند و به جستجوی عوامل شکست بیرون از جامعه خود، در بیراهه‌ها سرگردان بمانیم. تاکنون کتابها و یا مقالات زیادی درباره عوامل پیروزی مسلمانان نخستین و عوامل عقب نشینی مسلمین قرون بعد نوشته شده است که بسیاری از بحث‌های آنها به کاوش در سنگلاخ و بیراهه می‌ماند. اگر بخواهیم از اصل فوق که از سرچشمه وحی به ما رسیده است الهام بگیریم باید آن پیروزی‌ها و ا“ شکست‌ها را در تغییرات فکری و عقیدتی و اخلاقی و برنامه‌های علمی مسلمانان جستجو کنیم و نه غیر از آن. «در انقلاب‌های معاصر از جمله انقلاب ملت ما (مسلمانان ایران) انقلاب الجزایر، انقلاب افغانستان و مانند آن به وضوح حاکمیت این اصل قرآنی را مشاهده می کنیم، یعنی بی انکه دولتهای استعماری و ابرقدرتهای سلطه گر، روش خود را تغییر دهند هنگامی که ما از درون دگرگون شدیم همه چیز دگرگون شد و به هر حال این درسی است برای امروز و فردا و فرداهای دیگر برای همه مسلمانها و همه نسلهای آینده و دیدیم تنها رهبارنی پیروز و موفق شدند که ملت خود را بر اساس این اصل رهبری کردند و دگرگون ساختند[۲]».

گردش روزگار متفاوت است. گاهی بر وفق مراد مردم می چرخد و گاهی متفاوت با خواست عمومی مردم. آنچه مهم است استفاده از هردوزمان و موضع درست و صحیح در هر دو برهه گرفتن است. اگر موضع مردم در مسیر اهداف الهی است و حرکت و سمت و سوی عموم مردم به جانب او باشد و همه مردم مورد ظلم و ستم بیگانگان، مخالفان و یا یک رژیم دیکتاتور قرار گیرند خدا، یاری دهنده و نصرت دهنده است و البته به لطف و کرمش همه بلایا و توطئه‌ها از قاطبه مردم دور خواهد شد. نتیجه نهایی این مواضع نسبت مستقیم با نقش و جبهه بندی مردم دارد. حتی اگر به ظاهر فیزیکی و بدی مردم کاری نکنند، خدا نصرت دهنده و برطرف کننده توطئه‌ها خواهد بود. به هر حال سرنوشت، تهیه تحرکات انسانی است همانطوری که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: لکل امری ععاقبه حلوه اومرد[۳] یعنی: پایان هرکس شیرین (سعادت و  خوشبختی) است یا تلخ (شقاوت و بدبختی).

امام علیه السلام به نوع کار و نتیجه عمل خوب و بد انسان اشاره کرده است. پایان خوب، بهشت و لذات بهشتی آخرت است و پیروزی و شادکامی و فائق آمدن بر مشکلات در دنیا را به همراه دارد. و پایان شر و بد آتش و عذاب آتش است؟! که سرانجامی تلخ است. کدام ملت را سراغ داریم که با سکوت خود در مقابل ظلم و ستم عاقبتی خوش و شیرین داشته است و این همه نامردی‌ها و ناانصافی‌ها بر مردم مسلمان دنیا نتیجه چیست؟ آیا جز در سکوت و رضایت همان جوامع بر ظلم حاکمان مستبد، در چیز دیگری می توان آن را یافت؟!

باید دانست در عالم هستی همه چیز در دست انسان نیست. بعضی از امور خارج از اراده انسانی است و بعضی دیگر نتیجه عملکرد افراد است تمیز بین این دو مهم است. بعضاً مردم این دو را با هم خلط می کنند. به گوه‌ای که تسلیم در مقابل هر واقعه اجتماعی را برای خویش راهگشا دانسته‌اند و می گویند اگر اراده خدا بر این اتفاق نبود قطعاً حادث نمی شد – البته موضوع بحث ما در این نیست – آنچه اصل است این است که هر شری به انسان می رسد از عواقب عملکرد نابخردانه او است. حضرت علیه السلام درباره گردش روزگار به عبدالله ابن عباس می فرماید: فانک لست بسابق اجلک ولا مرزوق ما لیس لک، و اعلم بان الدهر یومان: یوم لک، و یوم علیک، و ان الدنیا دار دول، فما کان منها لک اتاک علی ضعفک و ما کان منها علک لم تدفعه بقوتک[۴] یعنی: رجمه تو بر مرگ خود پیشی نمی گیری و آنچه به تو نمی رسد روزی نگشته (اختیار مرگت دست تو نیست و آنچه نباید به تو برسد نمی توان به دست آوری) سپس می فرماید: و بدان روزگار دو روزا تس روزی به سود و روزی به زیان تو است و دنیا سرای گردش خوشی‌هایی است که دست به دست می گردد (هر کس نوبتی دارد) پس آنچه از دنیا به سود تو است به تو می رسد. هر چند ناتوان باشی (دیگران جلوی آن را بگیرند) و آنچه از آن به زیان تو است (هرچند توانا باشی) به زور و توانایی نمی توانی از آن جلوگیری کنی (چنانکه در قرآن کریم آمده است : و ان یمسسک الله بضر فلاکاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من نشاء من عباده و هو الغفور الرحیم[۵] یعنی: و اگر خدا زیانی رساند جز او کسی آن را جلو نمی گیرد و اگر برای تو خیر و نیکویی خواهد فضل و بخشش او را کسی مانع نمی تواند شد، می رساند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد و او آمرزنده مهربان است.

مردم موظفند با هر افزون طلبی و زیاده خواهی مبارزه کنند. علی الخصوص اگر افزون طلبی از جانب حاکم بر مردم باشد همچون امیرالمومنین علیه السلام نیستید تا هم برای مردم زمانش و هم برای تمامی انسانهایی که جمله‌اش و کمالاتش به آنان می‌رسد خطکش تقید و تبعیت و خط کش سرزنش و ملامت را به وجود آورد. آنجا که به هنگام حرکت از مدینه به سمت بصره خطاب به مردم ایراد می کنند: فانی خرجت من حیی هذا، اما ظالما و اما مظلوما و اما باغیاً و اما مبغیاً علیه، و انا اذکر الله من بلغه کتابی هذا لما نغز الی، فان کنت محسنا اعاننی ، و ان کنت مسناً استغتبنی.

یعنی: من از میان قبیله خودم بیرون شدم (در حالی که این حرکت من از دو صورت بیرون نیست) یا ستمگرم یا ستمدیده. یا سرکشم و یا رنج دیده. در هر حال من هر کس را که این نوشته به او می رسد، به یاد خدا می اندازم تا هر چه زودتر به جانب من حرکت کند. اگر من نیکوکار بودم مرا در کارم مورد سرزنش قرار ندهد و از روشم باز ندارد. هدف از این نامه، اعلام بیرون شدن امام علیه السلام از مدینه به قصد پیکار با مردم بصره به مردم کوفه و درخواست حرکت آنان به سمت خود است. زیرا داستان هنوز برای مردم کوفه و دیگران روشن نشده بود تا بدانند که او ستمدیده و مظلوم است یا دیگران. از این رو یادآور می شود تا به سمت وی حرکت کنند آنگاه بین او و دشمنان داوری کنند و در نتیجه یا او را کمک کنند و یا از او بخواهند تا به راه حق برگردد.

باید دانست کمک کردن و یا دست از یاری کشیدن حق و یا باطل مصادف و مقرون با تغییر حکومت و تغییر سرنوشت است. مردم موظفند نسبت به زیاده خواهی، زراندوزی و از طرف دیگر روحانیت منشی و ساده زیستن مسئولین، توجه داشته باشند. بی تفاوتی جرم است. اگر بنا است مردم در سرنوشت حکومتی خویش موثر باشند باید نسبت به زندگی مسئولین حساسیت نشان دهند و در مقابل حکومت، مقاومت به خرج دهند. مسئولین در مقابل مردم جوابگو هستند و حاضر بودن مردم در صحنه، هوشیاری مسئولین را بیشتر می کند. در عین حال اگر صداقت و خدمتگذاری مسئولیت تایید شد، حمایت و پشتیبانی واجب می گردد که این حمایت و پشتیبانی مردم بنیان حکومت را تثبیت می کند و این چنین سرنوشت یک جامعه با حضور مردم رقم می خورد و البته توفیق از جانب خدا است.

 

 

 


[۱] – سوره رعد / ۱۱

[۲] – تفسیر نمونه – ناصر مکارم شیرازی

[۳] – نهج البلاغه – حکمت ۱۴۳

[۴] – نهج البلاغه – نامه ۷۲

[۵] – سوره ۱۰/ آیه ۱۰۷

دسته‌بندی نشده

دسته بندی های مردم در نهج البلاغه

زمان مطالعه: 6 دقیقه

با مطالعه خطب، نامه‌ها و کلمات قصار نهج البلاغه شاهد دسته‌بندی‌های متنوعی از مردم در منظر علی علیه السلام می‌باشیم. در این قسمت بر آنیم تا با مروری به نهج البلاغه با پاره‌ای از این دسته‌بندی‌ها از نگاه آن امام همام آشنا گردیم.

الف دسته‌بندی مردم از جهت سطوح علمی

می‌دانیم سطوح علمی مردم با هم یکسان نیست و تک تک افراد جامعه بهره‌های مختلفی برده‌اند. شاید در گذشته به دلیل محدودیت علوم بشری این امکان وجود داشت که به سادگی بین افراد جامعه تفاوتی قائل شد ولی اکنون که علوم پراکنده وهر نوع آن بسیار گسترده شده است، و هر روز نیز برشقوق آنها افزوده می شود تفاوت و اختلاف سطح دانش بین افراد بسیار مشکل باشد، ولی همیشه یک قاعده کلی پابرجاست و آن دسته‌بندی مردم از جهت سطوح علمی است.

v      علما و دانشمندان که به نوعی اساتید علوم مختلف‌اند.

v       دانشجویان و دانش پژوهان که تعبیر کلی آن همه افرادی که تشنه علمند و به دنبال آن روانند.

v       عوام و ناآگاهان.

 حضرت علی علیه السلام در خلال سخنی، این اختلاف سطوح دانش را به دانشجویی بی نظیر به نام کمیل (علیه الرحمه) آموخت.

کمیل که یکی از اصحاب بزرگ مولا علی علیه السلام است می‌گوید: روزی علی علیه السلام دست مرا گرفت و با خودش همراه کرد تا از شهر خارج شدیم و به محلی به نام جبان رسیدیم. همینکه از شهر خارج شدیم و خلوتی فراهم شد، تنفش الصعداء. نفس عمیقی کشید و بعد فرمود: «یا کمیل ابن زیاد؛ ان هذه القلوت اوعیه  فخیرها اوعاها، فاحفظ عنی مااقول لک[۱]» یعنی: ای کمیل ابن زیاد، این دلها (ظرفهای علوم و حقایق و اسرار است. بهترین آن دلها نگاهدارنده آنهاست. سپرده شده را خوب نگاهداری کرده به یاد دارد پس (هشیار باش) از من نگاهدار و به یاد داشته باش آنچه به تو می گویم.

سپس مردم را به شکل زیر تقسیم بندی نمود که : الناس ثلاثه: فعالم ربانی، و متعلم علی سبیل نجاه، و همج رعاع[۲] یعنی: مردم سه دسته‌اند: عالم ربانی (دانای خداشناسی که به مبدأ و معاد آشنا بوده به آن عمل نماید) و طالب علم و آموزنده‌ای که (از جهل و نادانی) بر راه نجات و رهایی یافتن است و مگسان کوچک و ناتوانند (نادان نفهم به انواع زشتیها آلوده) که هر آواز کننده‌ای (به هر راهی) را پیروند و با هر بادی میروند (درست را از نادرست تمیز نداده و به مذهب و طریقه‌ای پایدار نیستند و به هر راه پیش می آیند می‌روند).  شهید مطهری در ذیل این حکمت می گوید: «البته در اصطلاح حضرت علی علیه السلام عالم ربانی غیر از عالم ربانی‌ای است که ما به هر کس تعارف می کنیم. یعنی یک عالم واقعاً صد در صد الوهی و خالص برای خدا که شاید این تعبیر جز بر پیغمبران صلواتهم اجمعین صادق نیست و متعلم علی سبیل نجاه چون آن عالم را در مقابل این متعلم گرفته، مقصود عالمی است که از بشری تعمل نمی کند[۳]».

آنگاه حضرت علیه السلام در وصف طبقه سوم می فرماید: لم یستضئوا بنورالعلم و لم یلجا و الی رکن وثیق[۴] یعنی : از نور علم پرتوی نگرفته‌اند و به پایگاه محکمی هم تکیه ندارند.

بعد شروع به شکایت از مردم اهل زمان خویش می کند و از نبود کسانی که لیاقت و توانائی فهم معارف الهیه را ندارند تأسف می خورد سپس می فرماید: آری می یابم تیزفهم را که از او (برآن علوم) مطمئن نیستم. (زیرا) دست افزار دین را برای دنیا به کار می برد و به نعمتهای خدا (توفیق به دست آوردن علم و معرفت) بر بندگانش و به حجت‌هایش (عقل و خرد) بر دوستانش برتری می جوید.

حضرت علیه السلام در خصوص عده دیگر که پیرو دین حق هستند ولی فهمشان کوتاه است و به همین سبب در شرح حقایق و معارف، اعتمادی به فهم آنان نیست می فرماید «با اولین شبهه‌ای که روی دهد شک و گمان خلاف در دل او آتش می افروزد» تا اینجا تقریباً سخن حضرت علیه السلام یأس آور است (زیرا به نظر می رسد که) پس کسی پیدا نمی شود، ولی در ذیلش می فرماید: «اللهم بلی …..» نه اینطور هم نیست که هیچ کس پیدا نشود بلکه من اکثریت مردم را می گویم[۵].

تحلیلی بر سخنان امام علیه السلام:

در این بخش از سخنان امام علیه السلام نکته‌ای که قابل تأمل   است نوع تقسیم بندی آن بزرگوار است که مردم را به سه دسته تقسیم کرده است و جهت تقسیم آن است که مردم یا عالمند و یا عالم نیستند. دسته دوم یا دانشجویند و یا در پی دانش نیستند. آنگاه هرقسمتی از اقسام سه گانه را به صفتی وابسته ساخته است.

دسته اول:  

امام علیه السلام عالم را به صفت ربانی منسوب و به پروردگار متعال وصف نموده است: یعنی عالمی که با پروردگار متعال آشنا و عارف به خدای تعالی است.

می‌دانیم که خداوند می‌فرماید: «کونوا ربانیتین» و بعضی گفته‌اند از آن جهت به این نام نامیده‌ شده اند که دانشهای کوچک را پیش از علوم سطح بالا به دانش آموزان تعلیم می‌دهند و نیز گفته شده است که چون آنان علم را اصلاح می کنند و از خطا و اشتباه مبرا می‌سازند.

امیرالمومنین علیه السلام در جایی دیگر و به مناسبتی دیگر، اشاره‌ای به ربانین می کند و ضمن شرح اوصاف آنها دستور به اطاعت از آنها می‌دهد. می فرماید: «فاستمعوا من ربانیکم، و احضروه قلوبکم، و استیفظوا ان هتف بکم و یصدق راید اهلهه و لیجمع شمله و لیحضر ذهنه، فلق لکم الامر فلق الخرزه[۶]» یعنی : پس به سخن مردم خداشناس و ربانی خود گوش فرا دهید و دلهای خود را (برای شنیدن او) حاضر سازید و چون به شما فریاد زند، از خواب غفلت بیدار شوید، کسی که برای اطلاع از چراگاه می‌رود باید به قوم خود راست بگوید، و باید افکار خود را جمع نماید و ذهن خویش را آماده سازد. پس هر آینه به تحقیق آن مرد عالم ربانی امور مبهم را بر شما شکافته و باز کرده است. همانند شکافتن و سوراخ کردن  مهره تا معلوم گردد که در درون آن چیست؟) و همچون کندم صمغ از درخت.

می‌دانیم که صحنه‌های زندگی هیچگاه از فریب و تبلیغات کاذب خالی نیست. مردم ساده لوح خیلی زود فریب اکاذیب را می خورند و تبلیغات فریبنده ، آنها را از مسیر صحیح منحرف می‌سازد که اغلب رهبران الهی با این مشکل مواجه بوده‌اند. توده مردم در معرض خطر حمله دشمن بوده و خیلی زود به دام دشمن می‌افتاده‌اند و غالباً در حال تزلزل به سر برده‌اند و به همین جهت، دشمن همیشه حداکثر استفاده را از آنان می کرد[۷]. لذا نکته‌ای که امام علیه السلام به آن توجه می‌دهد، گوش کردن به فرمان عالمان ربانی است که مشخصات آنان نیز با استنباط از کلام حضرت )ع) به شرح ذیل است:

۱ – علمای ربانی به مردم دروغ نمی‌گویند و اصولاً اهل دروغ نیستند.

۲ – علمای ربانی باعث وحدت و انسجام‌اند و به اصطلاح، افکار فراجناحی دارند و عامل پیوند همه اقشار ملت هستند.

۳ – فرزانه و با تدبیرند.

۴ – اهل تجزیه و تحلیل‌اند و مسائل غامض را موشکافانه و شفاف برای توجیه مردم مطرح می‌کنند.

دسته دوم:

دانشجو، که امام علیه السلام او را به خصیصه درراه نجات بودن وصف کرده است .چون علم، وسیله نجات و رستگاری در عالم آخرت است و دانشجوی در مسیر تحصیل علم، در حقیقت در راه نجات حرکت می کند تا به وسیله دانش به آن هدف نهایی برسد.

دسته سوم :

عوام و ساده لوحانند که امام علیه السلام آنان را با شش ویژگی تعریف کرده است:

۱ – کلمه همج، مگس خرد را به جهت حقارت و بی ارزشی برای آنان استعاره آورده است.

۲ – آنان را به ساده لوح بودن و تازه کاری معرفی کرده است؛ زیرا این دو صفت ممکن است از نادانی سرچشمه گرفته باشد.

۳ – پیرو هر صدایی بودن، به ملاحظه شباهت داشتن به گوسفندان در غفلت و نادانی.

۴ – این توصیف که آنان با هر بادی روانند، کنایه از ناتوانی ایشان در ثبات و عدم پایبندی به یک مذهب و مرام است.

۵ – آنان از پرتو دانش روشنی نمی گیرند؛ یعنی ایشان در تاریکی جهل به سر می‌برند.

۶ – آنان به پایه استواری پناه نجسته‌اند؛ پایه استوار، کنایه از عقاید بر حق و یا دلیل و برهانی است که بتوان در رفع گرفتاری‌های آخرت بر آن تکیه کرد.

در حقیقت علی علیه السلام در تشویق دانش اندوزی و ارتقاء سطح دانش مردم را سفارش کرده است، چرا که دانش علاوه بر روشنگری و شناخت سره ازناسره امتیازهای ویژه‌ای برای صاحب آن ایجاد می کند که هرگز ثروت و اموال نمی تواند ایجاد کند[۸]:

 


[۱] – نهج البلاغه – ح ۱۳۹

[۲] – نهج البلاغه – همان

[۳] – امامت و رهبری – مرتضی مطهری

[۴] – نهج البلاغه – ح ۱۳۹

[۵] – همان

[۶] – نهج البلاغه – خطبه ۱۰۷

[۷] – نهج البلاغه از دیدگاه قرآن – ترجمه مصطفی زمانی نجف آبادی

[۸] – محمدی مقدم در شرح نهج الباغه ذیل این قشمت می گوید:

الف – دانش صاحب خود را بر گرفتاری‌های دنیا و آخرت نگهداری می کند اما مال را صاحبش حفظ می کند و امتیاز روشنی در فضیلت و منفعت بین آنچه پاسدار صاحب خود باشد و بین آنچه به پاسداری صاحبش نیازمند است وجود دارد.

ب – دانش با خرج و صرف و فایده رساندن به علاقه مندانش فزونی می یابد به بار می نشیند چرا که ؟؟، خود نیز ضمن تعلیم و مذاکره متذکر شده و فراموش نمی کند و آنچه را نمی‌داند استنباط می کند اما مال به خرج و صرف انفاق به دیگران کاهش می یابد.

ج – با از بین رفتن ثروت بخشش مال که همان نیکی کردن به وسیله مال و دارایی باشد از بین می رود اما احسان به وسیله علم به خاطر بقای علم باقی و جاوید است.

د – آشنایی با دانش، خود دیانت است یعنی تحصیل دانش خود روش دینداری است.

ه – انسان به وسیله مرگ در زندگی دنیا مردم را تحت فرمان آورده و نام نیک پس از مرگ را کسب می کند که این دو جمله فضایل خارجی علمند.

و – حاکم بودن دانش، نسبت به ثروت و مغلوب و محکوم بودن ثروت نسبت به آن یعنی دخل و تصرف علم در راه به دست آوردن مال و انفاق تنها مطابق علم و آگاهی به راه‌های کسب و مصرف مال وابسته است.

ز – از دلایل برتری علم بر ثروت آن است که اندوخته کنندان ثروت در آخرت ملاک می شوند و در دنیا نیز مغلوب و محکومند گرچه بر زنده بودن آنان گواهی دهند چنانکه خداوند متعال می فرماید: والذین یکنزون الذهب و الفضه اما دانشمندان همیشه زنده‌اند هر چند که بدنهای آنان از دنیا می رود اما سیمایشان در دلها زنده و ماندنی است.

دسته‌بندی نشده