درس هایی از پدرم ۲۲
تاریخ مشحون از افرادی است که در جایگاه قدرتی خود از وزرا و امیران مطیع و در عین حال ترسو و بله قربان گو استفاده کرده اند و بشدت از منتقدین نفرت و حتی تا محو منتقدین پیش می رفته اند . این قدرتها پایدار نبوده و بعد از اضمحلال منفور شده اند. در حقیقت این یکی از درس های بزرگ مدیریتی تاریخ به مدیران صنایع و خدمات میتواند باشد. دربسیاری از سازمانها نشانه هایی از این آفت را می توان یافت، تا جایی که جهت خشنودی مسئول مافوق، مدیران تحت الامر و کارشناسان حتی از برقراری ارتباط های دوستانه با مدیران همتراز رئیس خود احتراز کرده و جز حرف موافق و تایید ریاست و ارائه دلایلی برای اثبات نظریه او چیزی بر زبان نمی آورند . قطعا” این از بدترین روش های مدیریتی است که نیاز به اصلاح سازمانی دارد. کارگران، روسا و مدیران میانی در مواقعی از مدیران ارشد سازمان و یا سیاست های اتخاذ شده سازمان انتقادهایی دارند. شنیدن سخنان آنان از دو حالت خارج نیست. اول اینکه ممکن است برداشت و تحلیلی اشتباه از موضوعات پیرامونی داشته باشند و دوم نکات دقیق و ظریفی مطرح می کنند که در بعضی مواقع ممکن است خوشایند مدیران ارشد نباشد . در مورد اول با تشریح مواضع ، چشم انداز و طرح ارزشهای سازمانی، توسط مدیران ارشد سازمان ، شخص منتقد متوجه تحلیل اشتباه خود شده و از نشرآن در سازمان اجتناب می کند و بعد از آن مروج افکار شما می شوند و این خوب است . اما درمورد دوم شما را به جنبه های نادیده سازمان هوشیار و به سالم سازی و بهبود شرکت هدایت می نماید و از طرفی، احساس یکانگی پرسنل تحت امر را با سازمان بیشتر می کند .
یادمان باشد کاری نکنیم که پرسنل و مدیران میانی از گفتن حقایق ترس و واهمه داشته باشند و گفتن حقیقت به مدیران را معادل اخراج از سازمان بدانند.
عبدالکریم نعناکار