قتل های خانوادگی

زمان مطالعه: 13 دقیقه

 

جایگاه والای خانواده به عنوان با هویت ترین نهاد اجتماعی از دیر باز و خصوصاً قرون اخیر موقعیت و مقام ممتازی را در بین کلیه تاسیسات حقوقی نوین و کهن احراز کرده است، اما متاسفانه علل و عوامل بسیاری باعث گردیده است تا ناهنجاری ها و کج رفتاری های کوچک به نوعی هنجار تبدیل و همین امر موجب بد اخلاقی ها و بزهکاری های خانوادگی گردد، که گاه این بزه های کوچک با استمساک به عواملی جدیتر موجب انجام جرم های خطر ناک تر می گردد تا آنجا که حتی موجب قتل های خانوادگی نیز می شود، کشته شدن فرزندان به دست والدین و یا بالعکس و حتی کشته شدن خواهران برادران به دست یکدیگر موجب گشته تا ناهنجاری با نام قتل های خانوادگی رخ دهد که ما نیز سعی داریم در این مقال ابعادی از این واقعه خانمان سوز را مطرح و به جزئیات و علل و عوامل آن بپردازیم.

امید است این مطلب مورد عنایت واقع شده و مقدمه برای تحقیق و بررسی هر چه بیشتر و بهتر در این زمینه باشد. انشا الله

در تحلیل علل و عوامل رفتار های مجرمانه همواره می بایست عوامل چندگانه جرم و تاثیر متقابل آنها بر یکدیگر را مورد عنایت قرارداد، بر حسب مورد ممکن است تاثیر یکی از عوامل، تاثیری فرا تر از عوامل دیگر داشته باشد، تنها چیزی که بسیار روشن و مبرهن می نماید آن است که هیچ گاه یک عامل واحد نمی تواند عامل تمام رفتارهای مجرمانه باشد. در بزهکاری، عوامل بسیاری چون عوامل اجتماعی و روانی  بر یکدیگر اثر میگذارند و با یکدیگر همبستگی و رابطه دارند، در واقع می توان عوامل را به دو دسته اول و دوم تقسیم نمود،عوامل دسته اول در اجتماع موجود بوده و فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و عوامل دسته دوم که در درون فرد و در شخصیت او جای دارد در مقابل عوامل دسته اول واکنش انجام داده و موجب بروز رفتارهای مجرمانه می گردد. آنگونه که روشن است این عوامل ممکن است در کمیت و یا کیفیت با یکدیگر متفاوت باشند و در این صورت مشاهده خواهد شد که ترکیب های بی شماری از این عوامل به وجود خواهند آمد.

شاید بتوان اینگونه گفت که انسان غالباً از سه طریق وادار به انجام اعمال مجرمانه می گردد، که این طرق عبارتند از:

۱-   وقتی تمایلات نا بهنجار در معرض نفوذ عوامل جرم زا قرار گیرد و این عوامل موجب برانگیخته شدن بیشتر او گردد.

۲-    هنگامی که انسان به علت ارتکاب گناهی میل به مجازات شدن را در خود پیدا می نماید.

۳-    ابراز روحیه دفاعی و پرخاشگر برای مخفی نگه داشتن احساس ضعف و عدم اطمینان به نفس.

عوامل موثر در پیدایش جرم را می توان به طور کلی به سه دسته تقسیم نمود:

۱-    تمایلات مجرمانه

۲-    وضعیت کلی مجرم

۳-    استقامت ذهنی و عاطفی شخص در مقابل وسوسه ها

با جمع عوامل مذکور نمی توان نتیحه ای جز پیدایش یک عمل مجرمانه پیدا نمود:

عمل مجرمانه=  تمایلات مجرمانه + وضعیت کلی مجرم + استقامت در مقابل وسوسه ها

تمایلات مجرمانه شخص و مقاومت وی در مقابل آنها ممکن است به عملی ضد اجتماعی یا مجرمانه منجر شود، و یا به صورت رفتاری که مورد تایید اجتماع است درآید، و این امر بستگی به آن دارد که از تمایلات مجرمانه و مقاومت ،کدامیک قویتر باشند.

همه افراد دارای تمایلات و ضد تمایلاتی هستند. عمل مجرمانه تنها وقتی ممکن است روی دهد که مقاومت شخص کافی نباشد و نتواند فشار تمایلات مجرمانه و وضعیت خاص آن را تحمل کند، مشکلترین کار، تشخیص میزان مقاومت و استقامتی است که شخص ممکن است در موقعیت های خاص در مقابل ارتکاب جرم داشته باشد. مقاومت دارای ریشه های عاطفی، فکری و اجتماعی است و این سه عامل با تشکیل فراخود و رابطه آن با خود، و موقعیت شخص، ارتباط نزدیکی دارد. وقتی شخص از یک بیماری روانی که ریشه جسمانی دارد رنج ببرد، مسلم است که مقاومت عاطفی و جسمانی او کمتر خواهد بود.

عامل اصلی در مقاومت، فراخود یا به زبان عامیانه وجدان است زیرا فراخود،خود را مورد تهدید قرار میدهد و به آن دستور میدهد که فقط مرتکب اعمال خوب شود.بدین ترتیب وقتی شخصی مرتکب جرم میشود، احساس گناه میکند، در صورتی که وقتی عمل خوبی انجام میدهد، احساس رضایت و خوشی میکند.

نقش خانواده:

خانوده کوچکترین واحد اجتماعی است که بوسیله ازدواج زن و مرد تشکیل می شود و با تولد فرزندان تکامل می‌یابد. اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است. چراکه در اینجا است که کودک اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد. در محیط خانواده است که پایه رشد و فعالیت های آینده کودک گذاشته میشود.
اینکه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حکمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد. اصولا کلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است که میتوان این حالات و رفتارها را توجیه کرد. بزهکاری در کودکان و نوجوانان که هماننان پدران و مادران آینده خواهند بود هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است که کودک را به مسیر صحیح هدایت می کند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار
می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد. خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شکل میگیرد. پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاکمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است. بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با کودک و تحمیل آزردگی ها وناکامی های مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی کودک میگوید: شخصیت کودک در پنج، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعداً خواهد شد. کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموماً در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناکامی، بی انگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند، به هر حال علل و عوامل بسیار باعث خواهد شد تا بزهکاری های کم اهمیت که عللی پر اهمیت دارند به جرایم سنگینی تبدیل گردند، جذائیمی که تحکل آن برای جامعه بسیار سنگین و دشوار می نمایاند، از جمله جرایم غیر قابل گذشت و بسیار خطرناک جامعه قتل های خانوادگی است که طبق اعلام رسانه ها میانگین سنی برای قاتلان خانوادگی ۴/۳۴ سال می باشد این میانگین سنی در مقابل قاتلان غیر خانوادگی که ۲۶ سال می باشد سن بیشتری را نشان می دهد.[۱] افزایش تعداد قتل های خانوادگی در سال های اخیر ، دلیلی بر این مطلب است که می بایست علل و عوامل این نوع نا بهنجاری ها را مورد بررسی قرار داد ، با آنکه در جوامع کنونی و علل الخصوص در خانواده ها رفاه بیشتری نسبت به قبل حکم فرما است اما اینگونه اختلالات اجتماعی نیز به مراتب بیشتر گشته است . افزایش قتل های خانوادگی، نمادی از افزایش بحران در خانواده های ایرانی است. افزایش قتل های خانوادگی، در سال های اخیر به اندازه یی بوده است که می توان این موضوع را به عنوان یک معضل اجتماعی به حساب آورد. آنچه که افزایش قتل های خانوادگی را شگفت انگیز می کند، ماهیت و کارکرد خانواده در جامعه است که به نظر می رسد با قتل که شدیدترین نوع خشونت است با ماهیت خانواده در تضاد باشد. خانواده یی که افراد در ابتدا، به صورت داوطلبانه آن را تشکیل می دهند و در ذهن همه آنها خانواده جایی امن برای حفظ اعضا و برآوردن نیازهای زیستی آنها است، وقتی تبدیل به صحنه قتل و خشونت می شود، ذهن را به این سمت می کشاند که خانواده جدید، در اجرای کارکردهای خود، دچار ضعف شده است، به طوری که دیگر قادر نیست نیازهای زیستی و حیاتی اعضا را به نحو مطلوبی تامین کند. این تامین نشدن نیازهای حیاتی برای اعضای خانواده، منجر به تنش و در نهایت قتل می شود. آمار افرادی که جسم شان در خانواده کشته می شود موجود است. اما متاسفانه آمار افرادی را که به لحاظ روحی و روانی در خانواده ذره ذره کشته می شوند در دست نداریم. اگر در جایی این تعداد قتل ها ثبت می شد شاید این تعداد از قتل های جسمی در مقابل قتل های روحی چندان عجیب به نظر نمی رسید. با توجه به حساسیت قتل های خانوادگی تحقیقی دقیق در این زمینه می تواند کارگشا باشد. هدف از این تحقیق در وهله اول توصیف قتل های خانوادگی و دوم مقایسه بین قتل های خانوادگی و غیرخانوادگی بوده است. طوری که این مقایسه می تواند به فهم بیشتر قتل های خانوادگی کمک کند. روش جمع آوری اطلاعات توصیفی است و منبع اطلاعات این تحقیق هم روزنامه «اعتماد» است. صفحه حوادث روزنامه «اعتماد»، روزانه شرح مختصری از قتل هایی را که اتفاق افتاده است، به چاپ می رساند. ما به منظور جمع آوری اطلاعات پرسشنامه یی را تنظیم و پاسخ سوال ها را از گزارش های روزنامه «اعتماد» استخراج کردیم. مدت زمان مورد بررسی ما از اواسط دی ماه ۸۵ تا اواسط دی ماه ۸۶ بوده که مجموعاً با حذف تعطیلات، ۲۵۰ شماره روزنامه بررسی شده است. بعضی از این قتل ها مربوط به سال ۸۵ و ۸۶ بوده است و بعضی دیگر مرتبط به سال های قبل است اما دادگاه آنها در زمان های فعلی برگزار شده است. در مجموع با توجه به این نکات ۴۸۲ واقعه قتل مورد بررسی قرار گرفته است؛ اعم از قتل های خانوادگی و غیرخانوادگی. این تعداد شامل تمام مواردی می شده که فرد به قتل اعتراف کرده است. این گزارش ها البته بیشتر شامل مواردی است که در تهران اتفاق افتاده است. واژه هایی هم باید تعریف شود. اول واژه «قتل»؛ هر گونه فعلی که با قصد قبلی منجر به مرگ دیگری شود. یعنی قتل های غیرعمد، در حوزه کار ما قرار نگرفته است. قتل های خانوادگی در این تحقیق شامل قتل هایی است که هر دو فرد یعنی قاتل و مقتول عضو یک خانواده باشند. یعنی یکی از موارد می تواند فرزند، پدر، مادر، زن، شوهر، پدربزرگ، مادربزرگ و نوه باشد که در این دسته هستند. قتل غیرخانوادگی شامل قتل هایی است که هیچ رابطه خانوادگی درجه اول بین قاتل و مقتول وجود نداشته باشد. قتل هایی مثل قتل دخترعمو و پسرعمو و دیگر قتل های این چنینی جزء قتل های غیرخانوادگی قرار گرفته اند. در متغیرهایی که بررسی شده است مشخصات قتل، مشخصات فردی مثل سن و جنسیت قاتل و مقتول و شیوه عملی قتل و انگیزه قتل که مهم ترین متغیر بوده مورد بررسی قرار گرفته است. اطلاعات ۴۶۲ قتل استخراج شده که ۴۳ درصد آنها خانوادگی و ۵۷ درصد غیرخانوادگی است. البته اگر درصدی را هم به عنوان خطا در نظر بگیریم آمار قتل های خانوادگی نزدیک به ۳۸ درصد می شود که معاونت نیروی انتظامی هم این آمار را اعلام کرده است. البته در پژوهشی که سال ۶۷ براساس نمونه گیری در مراکز استان ها انجام شده قتل های خانوادگی ۷/۱۵ درصد قتل ها را شامل شده است. یعنی در طول دو دهه قتل های خانوادگی ۵/۲ برابر افزایش داشته است. از نظر منطقه قتل ۳/۵۹ درصد قتل های غیرخانوادگی در تهران و حومه تهران رخ داده است و ۴۰ درصد آنها در شهرستان ها. ۵/۵۶ درصد قتل های خانوادگی هم در تهران و ۴۳ درصد در شهرهای دیگر بوده که ظاهراً تفاوتی از نظر منطقه قتل بین قتل های خانوادگی و غیرخانوادگی وجود ندارد. از نظر سال وقوع قتل، قتل های خانوادگی در سال های ۸۵ و ۸۶ از ۵/۴۱ درصد سال های قبل به ۷/۵۱ درصد رسیده است. در حالی که در همین فاصله قتل های غیرخانوادگی ده درصد کاهش پیدا کرده است. در مورد مشخصات فردی قاتل هم در ۸/۱۷ درصد قتل های خانوادگی جنسیت قاتل زن است. اگر قتل هایی را هم که زن به کمک یک مرد مرتکب قتل شده است اضافه کنیم حدود ۳۰ درصد قاتل های خانوادگی را زنان تشکیل می دهند که این میزان در مورد قتل های غیرخانوادگی ۶/۹ درصد است. در مورد جنسیت مقتول هم آمارها نشان می دهد زن ها در خانواده بیشتر به قتل می رسند تا خارج از خانواده. ۸/۳۶ درصد مقتولان خانوادگی را زنان تشکیل می دهند در حالی که این میزان برای قتل های غیرخانوادگی ۸/۱۴ درصد است. اگر مواردی را هم که قاتل از هر دو جنس قربانی گرفته است به این موارد اضافه کنیم میزان قربانیان زن به ۷/۴۷ درصد می رسد. زن ها در مقایسه با قتل های غیرخانوادگی در خانواده هم بیشتر کشته می شوند و هم بیشتر در جایگاه قاتل قرار می گیرند. زن ها درون خانواده بیشتر مقتول هستند تا قاتل. که این موضوع نشان می دهد برخلاف تصور، زنان در خانواده از اهمیت کمتر برخوردارند تا خارج از خانواده. میانگین سنی برای قاتلان خانوادگی ۴/۳۴ سال بوده است و در مقابل برای قاتلان غیرخانوادگی ۲۶ سال است. اگر سن قاتل به تفکیک سن بررسی شود ۲۷ درصد قتل های خانوادگی در سنین بالای ۴۰ سال رخ می دهد. اما این میزان برای قتل های غیرخانوادگی ۹/۶ درصد است. قتل های غیرخانوادگی با افزایش سن به شدت کاهش پیدا می کند اما تقریباً در تمام سنین احتمال وقوع قتل های خانوادگی وجود دارد. ما در صفحه حوادث روزنامه ها می خوانیم که مرد قاتل هشتاد ساله یی وجود دارد که همسر ۷۰ ساله خود را کشته است. یا مرد ۷۰ ساله یی که سال ها کینه همسرش را در دل داشته و در نهایت تصمیم به قتل همسر ۶۵ ساله خود گرفته است. یا مرد ۹۵ ساله یی که با تبر همسر خود را کشته است. بنابراین آنچه در قتل های خانوادگی اهمیت دارد آن است که احتمال وقوع آن در هر سنی وجود دارد و چندان محدود به گروه سنی خاص نیست. از نظر مشارکت در قتل اصولاً شیوه مسلط در هر دو نوع قتل تنها و بدون داشتن شریک است. ۷۵ درصد از قتل های خانوادگی و ۶۸ درصد از قتل های غیرخانوادگی به تنهایی و بدون داشتن همدست انجام شده است. اما حدود یک سوم از قتل های خانوادگی که شریک وجود داشته است با مشارکت یکی دیگر از اعضای خانواده انجام شده است. مثلاً مادر و دختر با همدستی هم پدر خانواده را به قتل رسانده اند یا دو برادر با شراکت یکدیگر خواهر خود را به قتل رسانده اند. یا حتی دو برادر علیه دو برادر دیگر اقدام به قتل کرده اند. بنابراین می توانیم بگوییم در خانواده با موضوع همدستی در قتل یا دوقطبی شدن خانواده هم روبه رو هستیم. چون این میزان شراکت تقریباً دو برابر قتل هایی است که دو نفر عضو یک خانواده با مشارکت هم یک نفر غریبه را می کشند.از نظر قصد و نیت قبلی قاتل تفاوت زیادی میان قتل های خانوادگی و غیرخانوادگی وجود ندارد. در قتل های خانوادگی نسبت به قتل های غیرخانوادگی کسانی که با طرح و نقشه قبلی مرتکب قتل می شوند با ۵/۵ سال اختلاف در سن قتل دارای میانگین سنی کمتری هستند.این اختلاف سن عمدتاً مربوط به زنانی است که به همراه معشوق همسر خود را می کشند. از نظر آلت و وسیله قتل رایج ترین وسیله قتل در هر دو نوع قتل چاقو است. خفه کردن و خوراندن سم هم از شیوه هایی است که در قتل های خانوادگی بیشتر مشاهده شده است. همین طور کوبیدن اجسام سنگین به سر، در هر دو نوع قتل یکسان بوده است. از نظر مکان وقوع قتل، ۸۰ درصد قتل های خانوادگی درون خانه و ۲۰ درصد آنها در مکان دیگری بوده است. این آمار در واقع موید این نظریه است که در جامعه امروزی خانه خطرناک ترین مکان برای افراد است. چون یک فرد در هر سن و با هر جنسیتی در خانه بیشتر احتمال دارد مورد تهاجم دیگران قرار بگیرد تا خارج از خانه در خیابان و هنگام شب. زنانی که توسط شوهران شان به قتل رسیده اند بیشترین موارد مقتولان خانوادگی، یعنی ۲۷ درصد کل مقتولان خانوادگی را تشکیل می دهند و شوهرانی که توسط همسر خود به قتل رسیده اند ۲۲ درصد کل مقتولان را تشکیل می دهند.۳۹ درصد از مردان مقتول توسط زن و معشوق زن کشته شده اند. در مجموع حدود ۵۰ درصد از قتل های خانوادگی مربوط به قتل زن و شوهر است که اگر قتل زن صیغه یی را هم به حساب آوریم در واقع ۵۳ درصد قتل های خانوادگی مربوط به زن و شوهر است. ۱۵ درصد مربوط به فرزندکشی است. کشتن خواهر و برادر ۱۲ درصد و قتل پدر و مادر هم ۱۱ درصد است. در مجموع تعداد بررسی شده، ۳۸ کودک به قتل رسیده اند که بیش از نیمی از آنها توسط پدر به قتل رسیده اند. هفت کودک توسط مادر و بقیه توسط ناپدری و نامادری. یعنی ۲۹ کودک توسط مردان به قتل رسیده اند. با وجود اینکه زن ها مدت زمان بیشتری را با کودک می گذرانند و انتظار می رود خشونت بیشتری داشته باشند، اما این موضوع عکس است. آخرین مورد، انگیزه قتل است. ۳۳ درصد قتل های خانوادگی به دلیل کینه و دشمنی و مسائل ریشه یی و کهنه به وقوع پیوسته است. قتل به دلیل رابطه نامشروع زن که به کمک معشوق زن انجام شده است، ۳/۱۵ درصد قتل ها را تشکیل می دهد. بسیاری از قتل ها هم با انگیزه سوءظن به مادر، همسر و خواهر و با انگیزه حفظ آبروی خانواده انجام شده است و کسانی که با این انگیزه مرتکب قتل شده اند مردان هستند. ۳/۱۱ درصد هم تحت تاثیر مواد و مسائل روانی بوده است. ولی اگر قتل ها را براساس انگیزه و جنسیت قاتل تقسیم بندی کنیم در مواردی که زنان رابطه نامشروع با مردی برقرار می کنند و شوهر را مانعی برای ازدواج بعدی خود می بینند و از آنجا که پروسه طلاق هم طولانی است یا بعضاً ناشدنی است، به همین دلیل قتل شوهر برای زنان به عنوان یک شیوه حل مشکل مطرح است و راه میانبری است که به سرعت به جواب می رسد. ضمن اینکه آثار و عوارض طلاق را ندارد. اما بخش مهمی از قتل هایی که توسط مردان انجام می شود، جنبه تنبیه خودسرانه برای مقتول را دارد. در مواردی مرد به خاطر سوءظن به مادر، خواهر و همسر یا به فساد کشیده شدن آنها اقدام به قتل آنها می کند و در واقع می خواهد اعضای خانواده را به مجازاتی که آن را مناسب خانواده خود می داند، برساند. چون اگر این روند بخواهد از طریق قانون پیش برود، طرف را به خواسته های سریعش نمی رساند. جامعه یی که تنبیه زن و دختر جزیی از حقوق پدر و شوهر تلقی می شود، در فرهنگ و ادبیات هم، این موضوع تاکید شده است و جالب اینجاست که قانون هم در این زمینه تا حدودی همسو با فرهنگ حرکت می کند. اینکه پدری اگر مرتکب قتل فرزندش بشود، قصاص نمی شود و مجازات محدودی دارد، در واقع تاییدی است بر فرهنگ مشروعیت مجازات فرزند توسط پدر. در مورد شوهر هم قانون به نفع تنبیه زن، توسط شوهر عمل می کند. یعنی اگر مردی زنش را در حال همبستری با مرد دیگری ببیند، می تواند او را به قتل برساند و مجازات هم نمی شود. در حالی که اگر این شرایط، در حالت عکس قرار داشته باشد، قصاص می شود. مثال این مورد، داستان راحله است. بخش دیگری از قتل های خانوادگی، با انگیزه کینه و دشمنی و مسائل حاد خانوادگی انجام می شود. به این قتل ها می توانیم قتل های انتقام جویانه بگوییم که حاصل تجمیع کینه و دشمنی در طول سال ها است و مشاجره یی که سال ها در خانه جریان دارد، منجر به قتل می شود، که این قتل ها را با هیچ انگیزه خاصی نمی توانیم تقسیم بندی کنیم. مجموع این اتفاقات بی ارتباط با بسته بودن راه های حل اختلاف در میان خانواده نیست. نمونه، زن هایی که سال ها مورد ضرب و شتم شوهر قرار گرفته و در یکی از این صحنه ها همسرش را به قتل می رساند. اگر در این موارد سازوکار به گونه یی بود که مشکل در مراحل اول حل و فصل می شد، کار به قتل نمی کشید. انگیزه دیگر قصد پوشاندن خطا و جرم است. مثل نوه یی که برای دزدی به خانه پدربزرگش رفته است یا مادری که وقتی متوجه می شود پسر هشت ساله اش، متوجه رابطه نامشروع او با فرد دیگری شده از روی نگرانی و ترس برای افشای کارش پسرش را به قتل می رساند. مساله دیگر، شیوع و گسترش استفاده از مواد مخدر جدید است که آسیب جدی به مغز می رساند و به آنها روانگردان می گویند. مقایسه آمارها نشان می دهد استفاده از این داروها، بیشتر تاثیرش را بر قتل های خانوادگی گذاشته تا قتل های غیرخانوادگی. از آنجا که اعضای خانواده، مدام با فرد معتاد، در تماس هستند، احتمال اینکه هر لحظه تحت تهاجم قرار بگیرند، بیشتر است.[۲] این نوع قتل ها پدیده جدیدی است که باید جداگانه بررسی شود. همچنین  طبق آمار رسمی پلیس اگهی ناجا قتل های خانوادگی ۴۰% قتل ها را به خود اختصاص داده است که اکثر این قتل ها نیز توسط محارم و از سوی مردان به مقتونلیت زنان و دوشیزگان صورت پذیرفته است.


[۱] – روزنامه هموطن سلام – ۱۹/۱/۸۷

[۲] – روزنامه اعتماد – ۱۹/۸/۸۷

بدون دیدگاه برای قتل های خانوادگی

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    17 + 7 =