آزادی(قسمت دوم)
خدا انسان را آفرید و برایش شریعت فرستاد. در شریعت به مقتضای زمان ارسال رسل، مجموعهای از قوانین، از امرها و نهیها را مقرر داشت – و البته بنای عقلا نیز در قانونگذاری چنین است – و اگر پیامبران الهی در بیان شریعت خود شیوهای بهتر تصور می کردند، حتماً به بیان آن میپرداختند. و آن مسیر بهتر را به پیروان خود میآموختند. همین سکوت آنان دلیلی بر نبودن شیوه بهتر است. بیان امر و نهیهای الهی، بیان حدود و ثغور آزادی تعریف شده بشر توسط خداوند تبارک و تعالی است. خداوند تبارک و تعالی همراه خلقت بر خلاف دیگر مخلوقاتش که ما از آنها سراغ داریم، آزادی انسان را نیز خلق کرد. از زبان هیچ پیامبر و یا امامی نرسیده است که انسان در ابتدای خلقت از آزادی برخوردار نبود و بعداً به او اعطا شد، یا اینکه انسان اولیه اجازه استفاده از نعمتهای خداوندی را نداشت مگر آنکه بعد از هر بار اجازه گرفتن، مجاز به بهره برداری از نعمتهای الهی بود و یا اینکه هر کس در هر کاری باید از او اجازه بگیرد، در حالی که می دانیم از افتخارات بشر بر دیگر مخلوقات عجین بودن آزادی با خلقتش است. اگرچه خوردن میوه ممنوعه تخطی از امر خدا بود، لکن نمادی گویا از اراده و آزادی انسان در ابتدای خلقت است. آنجا که ذات باری تعالی انسان را خلق می کند و بر او، امر و نهی هم میکند، به تعبیری ضمن اعلام نعمت آزادی حدود و ثغور آزادی را از منظر الهی که البته به دلیل اشرافیت بر بشر جز خیر و صلاح نیست بازگو مینماید. ولی آدم، به واسطه برخورداری از همین نعمت از فرمان او تخلف میکند و این دلیلی بسیار متقن بر برخورداری انسان از نعمت آزادی است.
حضرت علیه السلام در ضمن خطبه نود به شرح و توصیف این ماجرا چنین می پردازد “چون خداوند زمین خود را آماده ساخت و فرمان خویش را به اجرا رسانید، آدم علیه السلام را از میان خلق برگزید، و او را نخستین آفریدگان خود (از جنس بشر) قرار داد، وی را در بهشت خود جای داد، و روزی فراوان به او اعطا فرمود، و آنچه را که لازم بود از ارتکاب آن نهی کرده و به وی فهماند که اقدام بر این امر، ورود در نافرمانی اوست و مقام و منزلت او را در (نزد خدا) به خطر می افکند. اما آدم علیه السلام به انجام آنچه از ارتکاب آن نهی شده بود اقدام کرد تا چیزی را که علم خدا به آن تعلق گرفته بود وقوع یابد.”
پس ملاحظه میشود که ابتدای آزادی در مقابل امر ذات باری تعالی است، گرچه تخطی از امر او باشد و از همانجا شروع می شود و به دلیل همین نعمت آزادی، میتواند هم اطاعت امر کند و هم معصیت، میتواند هم در راه راست قدم نهد و هم نسبت به حقیقت اصلی کفر ورزد.
آزادی انسان در مقابل انسان
در گذشته مرسوم بود که انسانها را در جنگ به اسارت میگرفتند و یا از طرق مختلف مثل هجوم و یا شبیخون میربودند و وجود آنان را به عنوان بخشی از ثروت خویش قلمداد می کردند و به همین دلیل به خود این اجازه را میدادند که آنها را بخرند و یا بفروشند. این گروه از مردم جامعه از کمترین نعمتهای آزادی برخوردار بودند و از حقوق اولیه انسانی محروم میماندند، و بسیاری از آنان از وضع بد زندگی و زیر فشار کارهای طاقت فرسا جان خود را از دست میدادند.
اسلام با وضع یک سری قوانین، برخی راههای به اسارت گرفتن انسانها را از بین برد و کم کم موجبات آزادگی تدریجی آنان را به وجود آورد و بعدها با رشد فکری بشر، خرید و فروش انسانها را به شکل خاص آن از بین رفت، لکن بردگی مدرنی پیش آمد که حقیقت آن همان معنا و مفهوم گذشته بود.
در اسلام خواسته شده است تا انسانها، انسان دیگری را ارباب خود نگیرند و نیز خود را به عنوان رب بر دیگری تحمیل نکنند، اسلام به انسان آموخت تا نه مرعوب دیگران باشد و نه تحت سلطه و سیطره دیگران قرار گیرد. از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل است که: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حراً»(نهج البلاغه-نامه ۳۱) یعنی: برده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و از طرف دیگر در افکار و اندیشههای خویش انتخاب گر است، به گونهای که حتی به اسارت افکار خویش نرود، چه رسد به اینکه در جوامع و حکومتها، اندیشههای متفاوتی وجود دارد و میآموزد که مردم به صرف اینکه اندیشه متعلق به خودشان است نمیتوانند آن را مورد وثوق قرار دهند مگر آنکه از پایه و منطق استواری برخوردار باشد.
مطالعه بیشتر:
جالب بود.
در عالم ماده تصاویری وجود دارد که در اوج سادگی، عمق زیادی توأم با وسعت بی حدی دارند. تصویر با چشم خوانده می شود و هر چه این تصویر الهی تر باشد، فهم آن نیاز به دیده ی الهی تری دارد. تشخیص تصویری که با صبغه ی الهی (رنگ خدا) کشیده شده، محتاج بینش خداست. چشم سر هم اعتباری است. اسباب است.
آزادی هم به دلیل بینش های متفاوت از خاک تا افلاک تعاریف گوناگونی دارد.
خداوند دنیا را برای انسان آفرید اما هرگز انسان را برای دنیا نیآفرید. حال اگر خوب دقت کنیم می بینیم که تمام آزادی همین است.خواهیم دید آزادی یعنی گسستن از غیر خدا، خواه پادشاه باشی و خواه برده.
منتظر ادامه مطلب « آزادی » هستیم.
متن بسیار جالبی بود و نکات قابل تاملی داشت