غم سنگین عنبرسر بعد از شهادت سیف الله

زمان مطالعه: 2 دقیقه

 

عنبرسر

   بعداز شهادت سیف الله در آن سحرگاه، غم سنگینی سینه شهید حمید عنبرسر را  می فشرد. داستان فرماندهی حمید و سیف الله داستانی آموزنده بود که اگر فرهنگ سازی می شد دیگر این نزاعها وجود نداشت. زمانی حمید فرماندهی محور را بعهده داشت و سیف الله معاون فرماندهی بودند لکن حسب تصمیمات متخذه مقرر شد حمید منطقه را به سیف الله بسپارد و مسئولیت یکی دیگر از مناطق را بعهده بگیرد. آنروز حمید را تا پشت منطقه همراهی کردیم و چون حدس  می زدیم در دیدار بعدی بعضی ها نباشند چند عکس به یادگار گرفتیم که اتفاقاً این عکسها ماندنی شد و تعدادی از همین دوستان به فیض شهادت نائل آمدند. متعاقب این مأموریت سیف الله فرماندهی منطقه را بعهده گرفت .در این دوران توانایی، ایمان، شجاعت و روش و منش سیف الله  برای  دوستان بیشتر مشهود شد. بعد از سپری شدن مدتی به دلایلی حمید دوباره به منطقه بازگشت و این بار در مقام معاون سیف الله . آنچه این جابجایی را ارزشمند کرد عدم تفاوت مسئولیت بود ، اینکه وقتی شخص تمام وجودش را قربانی دوست می کند ملاک جایگاه نیست بلکه ملاک تکلیف واگذار شده براوست. علق و وابستگی این دو نفر آنچنان زیاد بود که کمتر موقعی می توانستیم یکی از آنها را بدون دیگری ببینیم ، همیشه باهم ، کنار هم و برای هم بودند تا اینکه سحر گاه شهادت سیف الله فرا رسید. بعد از شهادت سیف الله غم سنگینی سینه حمید را می فشرد. بارها و بارها از رفتن سیف الله شهادتش برای من شکوه کرد و آرزوی ملحق شدن به او را داشت. بعد از شهادت سیف الله من خنده حمید را ندیدم و این دوری شاید یک ماه بیشتر بطول نکشید و حمید نیز به آرزویش که عندملیک مقتدر و همنشینی با دوستان شهید بود رسید.

 

دسته‌بندی نشده

۴ دیدگاه برای غم سنگین عنبرسر بعد از شهادت سیف الله

  1. محمدرضا منافي گفت:

    سلام
    قشنگ و تاثیرگذار بود

  2. m.n گفت:

    فکر کنم در دوخط پایانی بعد از کلمه بارهاوبارها از رفتن حمید منظورتان از رفتن سیفا… بوده که باید اصلاح شود. انشاءا… ادامه دهنده راه امام وشهیدان سرافراز پیرو راه امام (ره)باشیم ودر بند متحجرین و دشمنان بنیانگذار انقلاب اسلامی نیفتیم
    اللهم عجل لولیک الفرج

  3. sister گفت:

    چه رسمی داری ای دوره زمونه ، که هر روزت یه جا عاشق کشونه
    هزارون ساله که می جنگه آدم ، نمی دونه گرفتاره جنونه
    زمونه ، آی زمونه ، آی زمونه
    یکی با فرق زخمی توی محراب ،یکی غرق به خون لب تشنه آب
    یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته،یکی پاشیده خونش روی مهتاب
    نفس های بهاران گاز خردل، رو طاق آسمون رگبار تاول
    همیشه عاشق از جونش گذشته، که عشق آسون نبود از روز اول
    هنوزم کار دنیا قیل و قاله، هنوزم صلح آدمها محاله
    هنوز آدم نمیشناسه خدا رو، هنوزم قلب عاشق پایماله

  4. دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    16 − 6 =