اراده مردم در پیروزی و حاکمیت
حکومت اسلامی هیچگاه بدون خواست و اراده مردم محقق نمیشود و تفاوت اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای جابر در همین است که حکومت اسلامی حکومتی مردمی است و بر پایه زور و جبر نیست. بلکه بر اساس عشق و علاقه مردم به دین و حاک اسلامی صورت می پذیرد و هر چه مردم از اتحاد و همبستگی و الفت الهی بهره بیشتری برده باشند، حکومت اسلامی نیز استوارتر میشود و در رسیدن به اهدافش موفقتر است و هیچگاه نباید تصور نمود که اگر مردم با حکومت اسلامی نباشند و اگر مومنان راستین کمر همت نبندند، خداوند حکومت اسلامی را برپا میدئارد. باید دانست که نعمت الهی و فیض و رحمت خداوند وقتی به ملتی می رسد که خود آنان خواهان سعادت خویش باشند و به یاری دین خدا بشتابند. چنانکه در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده و می فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بالنفسهم[۱]». یک قانون کلی و عمومی را بیان می کند. قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشداردهنده. این قانون که یکی از پایههای اساسی جهان بینی و جامعه شناسی در اسلام است به انسان می گوید: «مقدرات هر کس قبل از هر چیز و هر کس در دست خود او است و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام، در درجه اول به خود آنها بازگشت می کند. شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثیر اوضاع فلکی و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد. آنچه اساس و پایه است این است که ملتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیشرو باشد و یا به عکس. خودش تن به ذلت و زبونی و شکست بدهد. حتی لطف خداوند یا مجازات او بیمقدمه، دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت بلکه این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونی آنها است که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می سازد. به تعبیر دیگر این اصل قرآنی که یکی از مهمترین برنامههای اجتماعی اسلام را بیان می کند به ما می گوید هرگونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هرگونه پیروزی و شکستی که به قومی رسید از همینجا سرچشمه میگیرد. بنابراین آنها که همیشه برای تبرئه خویش به دنبال عوامل برونی می گردند و قدرتهای سلطه گر و استعمارکننده را همواره عامل بدبختی خود می شمارند، سخت در اشتباهاند چرا که اگر این قدرتهای جهنمی پایگاهی در درون یک جامعه نداشته باشند، کاری از آنها ساخته نیست. مهم آن است که پایگاههای سلطه گران و استعمارکنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم تا آنها هیچگونه راهی برای نفوذ نداشته باشند. آنها به منزله شیطانند و می دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانی که عبادالله مخلصین هستند راه ندارد. او تنها بر کسانی چیره میشود که پایگاهی در درون وجود خود برای شیطان ساختهاند. این اصل قرآنی می گوید: برای پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابی از درون بزنیم. یک انقلاب فکری و فرهنگی و یک انقلاب ایمانی و اخلاقی و به هنگام گرفتاری در چنگال بدبختی ها باید فوراً به جستجوی نقطههای ضعف خویشتن بپردازیم و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوی حق، از دامان روح و جان خود بشوئیم. تولدی تازه پیدا کنیم و نور و حرکتی جدیدی را بجوییم تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزی مبدل سازیم. نه اینکه این نقطههای ضعف را که عوامل شکست است در زیر پوششهای خودخواهی مکتوم بماند و به جستجوی عوامل شکست بیرون از جامعه خود، در بیراههها سرگردان بمانیم. تاکنون کتابها و یا مقالات زیادی درباره عوامل پیروزی مسلمانان نخستین و عوامل عقب نشینی مسلمین قرون بعد نوشته شده است که بسیاری از بحثهای آنها به کاوش در سنگلاخ و بیراهه میماند. اگر بخواهیم از اصل فوق که از سرچشمه وحی به ما رسیده است الهام بگیریم باید آن پیروزیها و ا“ شکستها را در تغییرات فکری و عقیدتی و اخلاقی و برنامههای علمی مسلمانان جستجو کنیم و نه غیر از آن. «در انقلابهای معاصر از جمله انقلاب ملت ما (مسلمانان ایران) انقلاب الجزایر، انقلاب افغانستان و مانند آن به وضوح حاکمیت این اصل قرآنی را مشاهده می کنیم، یعنی بی انکه دولتهای استعماری و ابرقدرتهای سلطه گر، روش خود را تغییر دهند هنگامی که ما از درون دگرگون شدیم همه چیز دگرگون شد و به هر حال این درسی است برای امروز و فردا و فرداهای دیگر برای همه مسلمانها و همه نسلهای آینده و دیدیم تنها رهبارنی پیروز و موفق شدند که ملت خود را بر اساس این اصل رهبری کردند و دگرگون ساختند[۲]».
گردش روزگار متفاوت است. گاهی بر وفق مراد مردم می چرخد و گاهی متفاوت با خواست عمومی مردم. آنچه مهم است استفاده از هردوزمان و موضع درست و صحیح در هر دو برهه گرفتن است. اگر موضع مردم در مسیر اهداف الهی است و حرکت و سمت و سوی عموم مردم به جانب او باشد و همه مردم مورد ظلم و ستم بیگانگان، مخالفان و یا یک رژیم دیکتاتور قرار گیرند خدا، یاری دهنده و نصرت دهنده است و البته به لطف و کرمش همه بلایا و توطئهها از قاطبه مردم دور خواهد شد. نتیجه نهایی این مواضع نسبت مستقیم با نقش و جبهه بندی مردم دارد. حتی اگر به ظاهر فیزیکی و بدی مردم کاری نکنند، خدا نصرت دهنده و برطرف کننده توطئهها خواهد بود. به هر حال سرنوشت، تهیه تحرکات انسانی است همانطوری که حضرت علی علیه السلام میفرماید: لکل امری ععاقبه حلوه اومرد[۳] یعنی: پایان هرکس شیرین (سعادت و خوشبختی) است یا تلخ (شقاوت و بدبختی).
امام علیه السلام به نوع کار و نتیجه عمل خوب و بد انسان اشاره کرده است. پایان خوب، بهشت و لذات بهشتی آخرت است و پیروزی و شادکامی و فائق آمدن بر مشکلات در دنیا را به همراه دارد. و پایان شر و بد آتش و عذاب آتش است؟! که سرانجامی تلخ است. کدام ملت را سراغ داریم که با سکوت خود در مقابل ظلم و ستم عاقبتی خوش و شیرین داشته است و این همه نامردیها و ناانصافیها بر مردم مسلمان دنیا نتیجه چیست؟ آیا جز در سکوت و رضایت همان جوامع بر ظلم حاکمان مستبد، در چیز دیگری می توان آن را یافت؟!
باید دانست در عالم هستی همه چیز در دست انسان نیست. بعضی از امور خارج از اراده انسانی است و بعضی دیگر نتیجه عملکرد افراد است تمیز بین این دو مهم است. بعضاً مردم این دو را با هم خلط می کنند. به گوهای که تسلیم در مقابل هر واقعه اجتماعی را برای خویش راهگشا دانستهاند و می گویند اگر اراده خدا بر این اتفاق نبود قطعاً حادث نمی شد – البته موضوع بحث ما در این نیست – آنچه اصل است این است که هر شری به انسان می رسد از عواقب عملکرد نابخردانه او است. حضرت علیه السلام درباره گردش روزگار به عبدالله ابن عباس می فرماید: فانک لست بسابق اجلک ولا مرزوق ما لیس لک، و اعلم بان الدهر یومان: یوم لک، و یوم علیک، و ان الدنیا دار دول، فما کان منها لک اتاک علی ضعفک و ما کان منها علک لم تدفعه بقوتک[۴] یعنی: رجمه تو بر مرگ خود پیشی نمی گیری و آنچه به تو نمی رسد روزی نگشته (اختیار مرگت دست تو نیست و آنچه نباید به تو برسد نمی توان به دست آوری) سپس می فرماید: و بدان روزگار دو روزا تس روزی به سود و روزی به زیان تو است و دنیا سرای گردش خوشیهایی است که دست به دست می گردد (هر کس نوبتی دارد) پس آنچه از دنیا به سود تو است به تو می رسد. هر چند ناتوان باشی (دیگران جلوی آن را بگیرند) و آنچه از آن به زیان تو است (هرچند توانا باشی) به زور و توانایی نمی توانی از آن جلوگیری کنی (چنانکه در قرآن کریم آمده است : و ان یمسسک الله بضر فلاکاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من نشاء من عباده و هو الغفور الرحیم[۵] یعنی: و اگر خدا زیانی رساند جز او کسی آن را جلو نمی گیرد و اگر برای تو خیر و نیکویی خواهد فضل و بخشش او را کسی مانع نمی تواند شد، می رساند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد و او آمرزنده مهربان است.
مردم موظفند با هر افزون طلبی و زیاده خواهی مبارزه کنند. علی الخصوص اگر افزون طلبی از جانب حاکم بر مردم باشد همچون امیرالمومنین علیه السلام نیستید تا هم برای مردم زمانش و هم برای تمامی انسانهایی که جملهاش و کمالاتش به آنان میرسد خطکش تقید و تبعیت و خط کش سرزنش و ملامت را به وجود آورد. آنجا که به هنگام حرکت از مدینه به سمت بصره خطاب به مردم ایراد می کنند: فانی خرجت من حیی هذا، اما ظالما و اما مظلوما و اما باغیاً و اما مبغیاً علیه، و انا اذکر الله من بلغه کتابی هذا لما نغز الی، فان کنت محسنا اعاننی ، و ان کنت مسناً استغتبنی.
یعنی: من از میان قبیله خودم بیرون شدم (در حالی که این حرکت من از دو صورت بیرون نیست) یا ستمگرم یا ستمدیده. یا سرکشم و یا رنج دیده. در هر حال من هر کس را که این نوشته به او می رسد، به یاد خدا می اندازم تا هر چه زودتر به جانب من حرکت کند. اگر من نیکوکار بودم مرا در کارم مورد سرزنش قرار ندهد و از روشم باز ندارد. هدف از این نامه، اعلام بیرون شدن امام علیه السلام از مدینه به قصد پیکار با مردم بصره به مردم کوفه و درخواست حرکت آنان به سمت خود است. زیرا داستان هنوز برای مردم کوفه و دیگران روشن نشده بود تا بدانند که او ستمدیده و مظلوم است یا دیگران. از این رو یادآور می شود تا به سمت وی حرکت کنند آنگاه بین او و دشمنان داوری کنند و در نتیجه یا او را کمک کنند و یا از او بخواهند تا به راه حق برگردد.
باید دانست کمک کردن و یا دست از یاری کشیدن حق و یا باطل مصادف و مقرون با تغییر حکومت و تغییر سرنوشت است. مردم موظفند نسبت به زیاده خواهی، زراندوزی و از طرف دیگر روحانیت منشی و ساده زیستن مسئولین، توجه داشته باشند. بی تفاوتی جرم است. اگر بنا است مردم در سرنوشت حکومتی خویش موثر باشند باید نسبت به زندگی مسئولین حساسیت نشان دهند و در مقابل حکومت، مقاومت به خرج دهند. مسئولین در مقابل مردم جوابگو هستند و حاضر بودن مردم در صحنه، هوشیاری مسئولین را بیشتر می کند. در عین حال اگر صداقت و خدمتگذاری مسئولیت تایید شد، حمایت و پشتیبانی واجب می گردد که این حمایت و پشتیبانی مردم بنیان حکومت را تثبیت می کند و این چنین سرنوشت یک جامعه با حضور مردم رقم می خورد و البته توفیق از جانب خدا است.
[۱] – سوره رعد / ۱۱
[۲] – تفسیر نمونه – ناصر مکارم شیرازی
[۳] – نهج البلاغه – حکمت ۱۴۳
[۴] – نهج البلاغه – نامه ۷۲
[۵] – سوره ۱۰/ آیه ۱۰۷