سیف الله در انتظار شهادت
توی آفتاب به دیوار یکی از خانه های تخریب شده دهات صالح مشطط که البته توسط تانک و توپ عراقی ها تخریب شده بود تکیه داده بودم، سیف الله با حالت بسیار مغموم پیش من آمد. قرار شد به اتفاق از سنگر های بچه ها بازدید کنیم. دیشب آتش تهیه ای از طرف عراقیها داشتیم به ذهنم می رسد همان شب بود که برادر انجیر زاده شهید شده بود، بعد از احوال پرسی و پرس جو از وضعیت و اخذ آخرین اخبار محور ، موضوع غم ایشان را سئوال کردم آخه هر وقت سیف اله را دیده بودیم سر شار از نشاط و انبساط بود.اصلاً بین همه دوستان به شوخ طبعی و نشاط معروف بود. گفت : نمیدانم چکار کرده ام که خدا مرا نمی پذیرد؟ کجای کار عیب دارد؟ لازم، کریم، رحمان و … به ترتیب رفته اند و من هنوز هستم ! لابد مقبول درگاه خدا واقع نشده ام ! این گفتگو چند ماه بعد از ترور مقام معظم رهبری اتفاق افتاده بود و من هم در حقیقت از موضوع بهره برداری کردم و برای تسلی ایشان همین موضوع را طرح کردم و عرض کردم سیف الله این چه حرفی است که می زنی. اول اینکه خداوند تو را نگه دارد که همه ما به شما به شدت احتیاج داریم . دوم اینکه بنا نیست هر کس شهید نشود مرضی خدا نباشد. حکمت خدا و مصالحی که ایشان تشخیص می دهد تعیین کننده است . چه بسا خداوند آقای خامنه ای ( مقام معظم رهبری)را که توسط کفار کور دل منافقین ترور شده و بحمدولله شهید نشده است برای روزی نگه داشته که الان ما نمی فهمیم.- مطمئن هستم که خداوند تبارک و تعالی بر زبانم جاری ساخت نه اینکه تحلیل من باشد و یا ادعای آینده نگری داشته باشم- و یقیناً هر چه صلاح ما باشد از سوی احدیت انجام می پذیرد و انشا الله خداوند هدیه شهادت را نیز به ما اعطا خواهد کرد. بنظرم می رسید مقداری آرام شد ولی حالت انتظار شهادت به هیچ وجه از ایشان دور نشد و چند روز بعد خدای مهربان با مصلحت خویش ،ایشان را لایق این هدیه ارزشمند دانست و او را به فیض عظمای شهادت نائل کرد.